پارت چهارم
پارت چهارم
ات ویو: وقتی بیدار شدم دیدم داخل یه اتاقم با تم مشکی و طلایی خیلی قشنگ بود وقتی داشتم دور و بر رو نگاه میکردم یه خانم مسنی وارد اتاق شد یه دست لباس دست ش بود داد بهم وگفت برو بپوش و داشت با اخم بهم نگاه میکرو .
ات: من چرا اینجام ؟صاحب این جا کیه؟من به چه دردی میخورم؟به خدا من هیچی ندارم بزارین برم. (با ناراحتی فراوان)
اجوما:یه دقیقه نفس بگیر دختر اینجایی برای خدمت به ارباب این امارت رئیس این جا جونگ کوک هست و باید بهش بگی ارباب و اینکه هیچ وقت فکر فرار به سرت نزنه چون فرار کنی پیدات میکنن و میکشنت حقوقت هم ماهی ۱میلیون وون هست.
ات: خدمتکاری هم بد نیست حقوق اشم خوبه چرا باید فرار کنم؟
اجوما:فکر کنم دیونه هستی.
ات:ممنون بابت تعریف بدتون .
اجوما:اوفف از دست تو دختر.
لباس هات رو بپوش با داخل آشپزخونه.
ات:چشم مستقیم میان داخل آشپز خونه .
اجوما:تو الان من رو مسخره کردی دارم برات(داخل ذهنش میگه)
ات رفت لباس هاش رو عوض کرد و از اتاق بیرون رفت همینجوری که داشت میرفت به خانم مسنی رو دید که داشت قهوه میخورد تا من رو گفت بیا این جا گفت:بله شما؟
خانومه:من مادر جونگ کوک هستم .
ات:یه تعظیم کرد و و گفت:ببخشید آشپزخونه کجاست؟
( مادر کوک رو یون هی می نویسم)
یون هی :آخر همین سالن
ات:ممنونم
یون هی :ات آخر شب بیا اتاقم کارت دادم
ات: چشم
رفتم داخل آشپز خونه خیلی بزرگ بود اجوما گفت:بیا ظرف ها رو بشور.
ات: (رفتم داخل اشپز خونه اجوما گفت بیا ظرف ها رو بشور انگار الان چند ساله غذا ظرف ها روخوردن نشستن تا من بیام بشورم )گفتم:ناراحتی ظرف شسته شده رو
هم بیار بشورم؟
اجوما
اجوما:بدو زیاد حرف نزن .
ات تا بعد از ظهر داشت تنهایی ظرف میشست بعد رفت داخل حال استراحت کنه که بازم اجوما صداش زدگفت: برو طبقه پایین کل استخر رو تمیز کن.
ات:مظلوم گیر آوردی ور کن بابا.
اجوما:پس می خوای تنبیه بشی
ات:شکر خوردم کی گفته تمیز نمی کنم؟
ات وسایل تمیز کاری رو برداشت رفت طبقه پایینو شروع کرد به تمیز کردن.
ات ویو: وقتی بیدار شدم دیدم داخل یه اتاقم با تم مشکی و طلایی خیلی قشنگ بود وقتی داشتم دور و بر رو نگاه میکردم یه خانم مسنی وارد اتاق شد یه دست لباس دست ش بود داد بهم وگفت برو بپوش و داشت با اخم بهم نگاه میکرو .
ات: من چرا اینجام ؟صاحب این جا کیه؟من به چه دردی میخورم؟به خدا من هیچی ندارم بزارین برم. (با ناراحتی فراوان)
اجوما:یه دقیقه نفس بگیر دختر اینجایی برای خدمت به ارباب این امارت رئیس این جا جونگ کوک هست و باید بهش بگی ارباب و اینکه هیچ وقت فکر فرار به سرت نزنه چون فرار کنی پیدات میکنن و میکشنت حقوقت هم ماهی ۱میلیون وون هست.
ات: خدمتکاری هم بد نیست حقوق اشم خوبه چرا باید فرار کنم؟
اجوما:فکر کنم دیونه هستی.
ات:ممنون بابت تعریف بدتون .
اجوما:اوفف از دست تو دختر.
لباس هات رو بپوش با داخل آشپزخونه.
ات:چشم مستقیم میان داخل آشپز خونه .
اجوما:تو الان من رو مسخره کردی دارم برات(داخل ذهنش میگه)
ات رفت لباس هاش رو عوض کرد و از اتاق بیرون رفت همینجوری که داشت میرفت به خانم مسنی رو دید که داشت قهوه میخورد تا من رو گفت بیا این جا گفت:بله شما؟
خانومه:من مادر جونگ کوک هستم .
ات:یه تعظیم کرد و و گفت:ببخشید آشپزخونه کجاست؟
( مادر کوک رو یون هی می نویسم)
یون هی :آخر همین سالن
ات:ممنونم
یون هی :ات آخر شب بیا اتاقم کارت دادم
ات: چشم
رفتم داخل آشپز خونه خیلی بزرگ بود اجوما گفت:بیا ظرف ها رو بشور.
ات: (رفتم داخل اشپز خونه اجوما گفت بیا ظرف ها رو بشور انگار الان چند ساله غذا ظرف ها روخوردن نشستن تا من بیام بشورم )گفتم:ناراحتی ظرف شسته شده رو
هم بیار بشورم؟
اجوما
اجوما:بدو زیاد حرف نزن .
ات تا بعد از ظهر داشت تنهایی ظرف میشست بعد رفت داخل حال استراحت کنه که بازم اجوما صداش زدگفت: برو طبقه پایین کل استخر رو تمیز کن.
ات:مظلوم گیر آوردی ور کن بابا.
اجوما:پس می خوای تنبیه بشی
ات:شکر خوردم کی گفته تمیز نمی کنم؟
ات وسایل تمیز کاری رو برداشت رفت طبقه پایینو شروع کرد به تمیز کردن.
۴.۴k
۰۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.