سونامی پارت ۱

سونامی ۱

ش-رشمنده ام سومی اما...لعنت!
مرد رسش رو پایین انداخت و برگه های داخل دستش رو مچاله
میکرد.
سومی با لب های خشکش لبخند بزرگی زد.
سومی: مهم نیست جونگین اوپا ! باالخره من فقط یه کار گردقرار
دادی بودم...مسلام یروزی باید میرفتم و جام رو به نیروی جدید
میداد.
جونگین از پشت میز بلند شد و دست به کمر به سمت پنجره
کوچیک اتاقش که قاب فلزیش زنگ زده بود، حرکت کرد.
هوف کالفه ای کشید: نه اینطوری منیشه! باید برم با رئیس حرف
بزنم! بای-
سومی بالفاصله از روی صندلی بلند شد و دست هاش رو داخل هوا
تکون داد.
دست های سفید و کوچولویی که به شدت لاغر به نظر میومد و
کنار ناخون هاش پوست پوست شده بود.
سومی: ن-نکن اوپا باشه؟! میخوای به آقای کوان چی بگی؟ من
یه کارگر ساده ام! ساده تر از ساده...میدونی؟! ش-شاید بتونم یه کار
جدید پیدا کنم! هوم
جونگین با مردمک های لرزونش صورت زیبای دختر رو که به زردی
میزد برانداز کرد.
جونگین: میدونم ارصار کردن من به جایی ختم منیشه..اما..تو رو به
مسیح قسم مراقب خودت باش! باشه؟!
سومی خنده کوتاه اما با صدایی کرد و پایین لباسش رو با کف
دست چپش فرشد...سمت چپ بدنش اندازه جهنم درد میکرد.
سومی: نگران نباش اوپا! من باید یه عمه یا خاله ی قوی برای دخرتت باشم!
جونگین خنده کوتاهی کرد: زبون نریز بچه...بیا اینجا ببینم.
و دست هاش رو باز کرد تا تن نحیف دخترک رو در آغوش بگیره.
سومی بدون فوت وقت خودش رو داخل اون آغوش امن با بوی
سیب دفن کرد و بی توجه به درد بدنش دست هاش رو دور کمر
جونگین حلقه کرد.
جونگین: تو اصال بیست و هفت سالته؟! این بدن یه نوجوون نوزده
ساله است...چرا غذا منیخوری پارک سومی؟!
سومی باز هم با اون صدای بم و دلنشینش خندید: درد من غذا
نخوردن نیست اوپا...میدونی؟!............... ژنتیکیه...
جونگین از شونه های استخونی  دختر گرفت و اون رو از خودش جدا کرد تا به چشم های درشتش و مژه های درهم تتنیده
اش خیره بشه.


به خدا دیگه لایکا کم تر از ۳۰ باشه کلا ویس رو پاک میکنم!
خو شات کنید ،واسه دوستاتون بفرستین تا لایکا بره بالا
من خودم هر فیکی ک میخونم همین کارو میکنم!
دیدگاه ها (۵)

سونامی پارت ۲

سونامی پارت ۳

هُن پارت۳۷

هَن پارت ۳۶

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۳

𝑭𝒓♡𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part¹³" ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط