دستهایت

دست‌هایت،
بویِ پاییز می‌دهد
به وقتِ شهریور ...
شاید از چیدنِ انار
می‌آیی؛
شاید از کوچه‌هایِ دلتنگی
شاید از بغضِ کالِ خرمالو
شاید از فصلِ انتظار
می‌آیی؛
چشم‌هایت،
رنگِ پاییز می‌‌‌شود
به وقتِ شهریور ...
در نگاهت چیزهایی هست
مثلِ رازِ یک جنگل
مثلِ خوابِ یک کودک
مثلِ عطرِ بابونه
مثلِ رقصِ پروانه
شاید از پیله‌های بی‌قرار
می‌آیی؛
شوقِ ماندن،
در نگاهت نیست
می‌دانم؛
گویی از جاده‌‌های پُر غبار
می‌آیی ...
من دلم بهار می‌خواست
اما؛
دست‌هایت
بوی پاییز می‌دهد
به وقتِ شهریور ...

#
دیدگاه ها (۲)

عششقت انگور سياهی بودكہ در پستوی دلم ماند و كهنہ شدو هرچہ می...

چقدر هوسِ پاییز کرده ام !چقدر دلم ؛خیابان هایِ نارنجی می خوا...

تابستان جان...نارنجی خوش آب و رنگم...لطفا هوای چشم های خیس.....

من و #خیال تو و...#بوسه های #پی در #پی...#خدا به #خیر کند#جر...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط