در گلستان نگاهت سوختم زیبای من

در گلستان نگاهت سوختم زیبای من
در غم بزم وصالت سوختم زیبای من

بلبلم در کوی تو آواز میخوانم به شور
من که دربند حصارت سوختم زیبای من

دلبر خوش قدو بالا ،شعرم اندر وصف توست
من که در وصف جمالت سوختم زیبای من

اینچنین غوغا نکن در خندهایت جان من
وای در زنگ صدایت سوختم زیبای من

تا تو چرخی میزنی و رقص و شادی میکنی
من که در رنگ نگاهت سوختم زیبای من

امر فرمودند یاران، تا که شعری سر کنم
من که در شوق وصالت سوختم زیبای من...‌‌‎‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎
دیدگاه ها (۱)

یک نفر هست که در کنج ِدلم جا داردکه دلش مثل ِدلم وسعت ِدریا ...

تنها نه من نوشیدم از پیمانه ی عشق عالم همه مست اند در میخانه...

گاه بارانی و می باری و گاه، رقص ِ پُرشور ِ نسیمم میشویگاه گن...

رازداری کن و با غیر، ازین راز مگوآنچه را باز شنیدی، به کسی ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط