دزد عاشق
دزد عاشق
p2
همینجوری بود که یهو سوزشی توی گونم حس کردم
خون جلوی چشمام رو گرفته بود سریع رفتم تو اتاقم و شروع کردم به گریه کردن همینجوری داشتم گریه میکردم که ندونستم کی خوابم برد
صبح باز با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم و رفتم مدرسه تو مدرسه همش همهمه ی بچها شنیده میشد رفتم پیش نادیا و دلیل این همه همهمه رو ازش پرسیدم گفت
نادیا: مگه نمیدونی امروز امتحان داشتیم؟
ا.ت
محکم با مشت زدم تو سرم
ا.ت: من هیچی نخوندم
نادیا: اشکالی ندارع بهت میرسونم
ا.ت: اخیششش
استاد وارد شد و برگه هارو پخش کرد سوالا خیلی اسون بودن چون من سر کلاس گوش کرده بودم خدا بهم رحم کرد دیگه سوالا اسون بود
نادیا: چیشد چرا ازم سوال نپرسیدی
ا.ت: خیلی اسون بودن
نادیا: خوبه😂
استاد اومد و بهمون گفت که دیگه میتونید برید خونه هاتون منم وسایلمو جمع کردم که یهو نادیا گفت امروز وقتش خالیه پس منو دعوت کرد به خونشون منم دعوتشو قبول کردم قبلش رفتم خونه ی عموم که چند تا لباس راحتی بردارم کارمو انجام دادم و رفتم خونه ی نادیا
جیمین
خسته شدم دیگع اینقدر دنبال گشتم دلم میخواد برم بار هوفف الکس دوباره چند تا قاتل پیدا کرده
رفتم بار
ا.ت
رفتم خونه ی نادیا که گفت
نادیا: ا.ت گوگولییییی کوشولووو فدات بشم قربونت بشمممم
ا. ت: من که میدونم ی چیزی میخوای بگو چی میخوای
نادیا: آخ من فدای تو بشممم میای بریم بار؟( کیوت سگییییی)
ا. ت: ایششش باشه
نادیا: هوراااا
سریع اماده شدن و رفتن بار و نشستن روی صندلی هاشون
نکته: این باره واسه ی جیمینه
جیمین
حال نداشتم پس رفتم بار خودم
جیمین
رفتم تو بار و ی دختر رو دیدم بهش شک داشتم
نه بابا دیونه شدم
گارسون اومد پیش میزم و بهم گفت
گ: چی میخواید قربان
جیمین: همون همیشگی فقط 100 درصد باشه لطفا
گ: چشم قربان الان حاضر میشه
جیمین تکیه دادم به صندلی و ی آه بلندی کشیدم باز هم به اون دختر شک داشتم خیلی شبیه برادرزاده ی...
کی اسمش بود؟؟ آها برادر زاده ی سوجینه
بیخیال شدم
گارسون اومد پیش نادیا و ا. ت
گ: چی میخورید بانو ها؟
ا. ت: من قهوه
نادیا: نه ما دوتامون ویسکی میخوریم
ا.ت: نادیاااا
نادیا: حیحی تولوقداااا
ا. ت: هوففففف باشه اینم بخاطر تو فقط
گ: باشه سفارشتون تا ۱٠ دقیقه دیگه حاضره
نادیا: خیلی ممنون
ا. ت: عیش ( چشم غره)
نادیا: ناز نکن دیگههه
ا. ت: باشه
ا. ت
بعد از۱٠ دقیقه سفارشمون رسید دستمون و داشتیم میخوردیم که یهو چشمم خورد به.....
خماری ای خماری😂
چطور شده خوبه؟ 🥺
میدونم بده ولی میشه لایک بکنی؟ 😔
مرسی مهربوننن❤️😊
p2
همینجوری بود که یهو سوزشی توی گونم حس کردم
خون جلوی چشمام رو گرفته بود سریع رفتم تو اتاقم و شروع کردم به گریه کردن همینجوری داشتم گریه میکردم که ندونستم کی خوابم برد
صبح باز با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم و رفتم مدرسه تو مدرسه همش همهمه ی بچها شنیده میشد رفتم پیش نادیا و دلیل این همه همهمه رو ازش پرسیدم گفت
نادیا: مگه نمیدونی امروز امتحان داشتیم؟
ا.ت
محکم با مشت زدم تو سرم
ا.ت: من هیچی نخوندم
نادیا: اشکالی ندارع بهت میرسونم
ا.ت: اخیششش
استاد وارد شد و برگه هارو پخش کرد سوالا خیلی اسون بودن چون من سر کلاس گوش کرده بودم خدا بهم رحم کرد دیگه سوالا اسون بود
نادیا: چیشد چرا ازم سوال نپرسیدی
ا.ت: خیلی اسون بودن
نادیا: خوبه😂
استاد اومد و بهمون گفت که دیگه میتونید برید خونه هاتون منم وسایلمو جمع کردم که یهو نادیا گفت امروز وقتش خالیه پس منو دعوت کرد به خونشون منم دعوتشو قبول کردم قبلش رفتم خونه ی عموم که چند تا لباس راحتی بردارم کارمو انجام دادم و رفتم خونه ی نادیا
جیمین
خسته شدم دیگع اینقدر دنبال گشتم دلم میخواد برم بار هوفف الکس دوباره چند تا قاتل پیدا کرده
رفتم بار
ا.ت
رفتم خونه ی نادیا که گفت
نادیا: ا.ت گوگولییییی کوشولووو فدات بشم قربونت بشمممم
ا. ت: من که میدونم ی چیزی میخوای بگو چی میخوای
نادیا: آخ من فدای تو بشممم میای بریم بار؟( کیوت سگییییی)
ا. ت: ایششش باشه
نادیا: هوراااا
سریع اماده شدن و رفتن بار و نشستن روی صندلی هاشون
نکته: این باره واسه ی جیمینه
جیمین
حال نداشتم پس رفتم بار خودم
جیمین
رفتم تو بار و ی دختر رو دیدم بهش شک داشتم
نه بابا دیونه شدم
گارسون اومد پیش میزم و بهم گفت
گ: چی میخواید قربان
جیمین: همون همیشگی فقط 100 درصد باشه لطفا
گ: چشم قربان الان حاضر میشه
جیمین تکیه دادم به صندلی و ی آه بلندی کشیدم باز هم به اون دختر شک داشتم خیلی شبیه برادرزاده ی...
کی اسمش بود؟؟ آها برادر زاده ی سوجینه
بیخیال شدم
گارسون اومد پیش نادیا و ا. ت
گ: چی میخورید بانو ها؟
ا. ت: من قهوه
نادیا: نه ما دوتامون ویسکی میخوریم
ا.ت: نادیاااا
نادیا: حیحی تولوقداااا
ا. ت: هوففففف باشه اینم بخاطر تو فقط
گ: باشه سفارشتون تا ۱٠ دقیقه دیگه حاضره
نادیا: خیلی ممنون
ا. ت: عیش ( چشم غره)
نادیا: ناز نکن دیگههه
ا. ت: باشه
ا. ت
بعد از۱٠ دقیقه سفارشمون رسید دستمون و داشتیم میخوردیم که یهو چشمم خورد به.....
خماری ای خماری😂
چطور شده خوبه؟ 🥺
میدونم بده ولی میشه لایک بکنی؟ 😔
مرسی مهربوننن❤️😊
- ۷.۳k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط