part 6
part 6
دنیای موازی
یونگی : خوب بچه ها بیاین اینجا بشینین من یک نقشه خوب دارم
همه رفتیم روی زمین نشستیم
یونگی : خوب بچه از این در که میشه در اصلی نمیشه رفت فکرشو از سرتون بیرون کنید پنجره ها هم همه نرده داره میمونه یک جا
ا/ت : کجا
جیمین : در بالا اونجا یک در هست درش قفل نیست ولی ارتفاعش خیلی زیاد فکر کنم ۳ و ۴ متری باشه
ا/ت: پس این طناب خیلی کوچی کوچیکه چکار کنیم
نامجون : معلومه دیگه باید تمام کمد های اینجا و بگردیم تا ملافه پیدا کنیم ملافه هارو بهم گره میزنیم بعد هم به طناب
جیهوپ : فکر خوبیه موافقم
جین : پس شروع کنیم
داشتن بلند میشن که
ا/ت : یک لحظه وقتی لز این خونه فرار کردیم باید کجا بریم جایی رو بلدین
کوکی : ا/ت تو وقتی اومدی چجوری اومدی راهی ، جاده ای چیزی یادته
با یاد آوری که چجوری اومدم اینجا بدم لرزید من به اعضا نگفتم چجوری اومدم آنجا و اینکه اصلا نمیدونم کی قرار برگردم پس تصمیم گرفتم چیزی بهشون نگم
ا/ت: نه .. چیزی یادم .نمیاد وقتی به هوش اومدم توی یک پارک بودم
تهیونگ : من یک چیزایی یادمه اول این شهر یک دروازه هست که به جنگل راه داره باید خودمونو برسونیم به جنگل
یونگی : خوب پس حله بلند شید باید ملافه پیدا کنیم
جین : بیاین گروه بندی شیم اینجوری کار ها زود تر پیش میره
نامجون : جین راست میگه خوب بزار
منو جین باهم
یونگی و جیهوپ باهم
جیمین و تهیونگ باهم
ا/ت و کوکی هم باهم
ای بابا من میخوام از کوکی دوری کنم نفهمه بایسم اون حالا اینا مارو باهم همگروهی همکردند
جین: و یک چیزه دیگه برای فرار هم باید گروهی بریم پس همین گروه هم برای فرار خوبه
جیمین : به نظره من خوبه
همه با سر تایید کردن فقط من موندم
با حالت پوکر به کوکی نگاه می می کردم که پوقی زد زیر خنده
کوچک: چرا اینجوری نگاه میکنی نمیخوام که بخورمت
با این حرفی که زد چشمام اندازه نعلبکی شد جوری سرمو چرخوندم که فکر کنم سر جابه جا شد اعضا بهم نگاه میکرد یکدفعه زدن زیر خنده میخواستم خودمو بزنم
جین : بسه بریم تا دیر نشده ( با صدایی که تهش خنده داره )
همه باهم رفتن یک طرف منو کوکی هم رفتیم بالا یک عالمه کمد اینجا بود تقریبا ۱۰ تایی میشد
کوک: شروع کنیم
ا/ت: هوم
من رفتم کمد سمت چپ کوکی رفت سمت راست شروع کردیم به گشتن توی کمد اول دو تا ملافه سالم بود بقیه همه پاره بود بدرد استفاده نمیخورد همینجوری داشتم میگشتم که رسیدم به کمد وسطی درشو باز کردم هیچی توش نبود تا اینکه نگام خورد به طبقه ی بالاش یک ملافه یک معلوم بود خیلی بزرگ و بلند خیلی بالا بود هر چی تلاش کردم دستم بهش نرسید صدایی کوکی زدم
ا/ت: کوکی یک لحظه بیا
کوکی اومدم سمتم
کوک : بله
ا/ت : اون ملافه نگاه برام میاریش پایین
با کاری که کرد ..
حمایت فراموش نشه
دنیای موازی
یونگی : خوب بچه ها بیاین اینجا بشینین من یک نقشه خوب دارم
همه رفتیم روی زمین نشستیم
یونگی : خوب بچه از این در که میشه در اصلی نمیشه رفت فکرشو از سرتون بیرون کنید پنجره ها هم همه نرده داره میمونه یک جا
ا/ت : کجا
جیمین : در بالا اونجا یک در هست درش قفل نیست ولی ارتفاعش خیلی زیاد فکر کنم ۳ و ۴ متری باشه
ا/ت: پس این طناب خیلی کوچی کوچیکه چکار کنیم
نامجون : معلومه دیگه باید تمام کمد های اینجا و بگردیم تا ملافه پیدا کنیم ملافه هارو بهم گره میزنیم بعد هم به طناب
جیهوپ : فکر خوبیه موافقم
جین : پس شروع کنیم
داشتن بلند میشن که
ا/ت : یک لحظه وقتی لز این خونه فرار کردیم باید کجا بریم جایی رو بلدین
کوکی : ا/ت تو وقتی اومدی چجوری اومدی راهی ، جاده ای چیزی یادته
با یاد آوری که چجوری اومدم اینجا بدم لرزید من به اعضا نگفتم چجوری اومدم آنجا و اینکه اصلا نمیدونم کی قرار برگردم پس تصمیم گرفتم چیزی بهشون نگم
ا/ت: نه .. چیزی یادم .نمیاد وقتی به هوش اومدم توی یک پارک بودم
تهیونگ : من یک چیزایی یادمه اول این شهر یک دروازه هست که به جنگل راه داره باید خودمونو برسونیم به جنگل
یونگی : خوب پس حله بلند شید باید ملافه پیدا کنیم
جین : بیاین گروه بندی شیم اینجوری کار ها زود تر پیش میره
نامجون : جین راست میگه خوب بزار
منو جین باهم
یونگی و جیهوپ باهم
جیمین و تهیونگ باهم
ا/ت و کوکی هم باهم
ای بابا من میخوام از کوکی دوری کنم نفهمه بایسم اون حالا اینا مارو باهم همگروهی همکردند
جین: و یک چیزه دیگه برای فرار هم باید گروهی بریم پس همین گروه هم برای فرار خوبه
جیمین : به نظره من خوبه
همه با سر تایید کردن فقط من موندم
با حالت پوکر به کوکی نگاه می می کردم که پوقی زد زیر خنده
کوچک: چرا اینجوری نگاه میکنی نمیخوام که بخورمت
با این حرفی که زد چشمام اندازه نعلبکی شد جوری سرمو چرخوندم که فکر کنم سر جابه جا شد اعضا بهم نگاه میکرد یکدفعه زدن زیر خنده میخواستم خودمو بزنم
جین : بسه بریم تا دیر نشده ( با صدایی که تهش خنده داره )
همه باهم رفتن یک طرف منو کوکی هم رفتیم بالا یک عالمه کمد اینجا بود تقریبا ۱۰ تایی میشد
کوک: شروع کنیم
ا/ت: هوم
من رفتم کمد سمت چپ کوکی رفت سمت راست شروع کردیم به گشتن توی کمد اول دو تا ملافه سالم بود بقیه همه پاره بود بدرد استفاده نمیخورد همینجوری داشتم میگشتم که رسیدم به کمد وسطی درشو باز کردم هیچی توش نبود تا اینکه نگام خورد به طبقه ی بالاش یک ملافه یک معلوم بود خیلی بزرگ و بلند خیلی بالا بود هر چی تلاش کردم دستم بهش نرسید صدایی کوکی زدم
ا/ت: کوکی یک لحظه بیا
کوکی اومدم سمتم
کوک : بله
ا/ت : اون ملافه نگاه برام میاریش پایین
با کاری که کرد ..
حمایت فراموش نشه
۵.۶k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.