part 4
part 4
دنیای موازی
ویو کوک
جوری که داشت انکار میکرد بایسش من نیستم خیلی ضایع بود اینو ولش اینکه مارو دوست داره خیلی زیاده سه ساله هیچ آرمی ندیدم دلم برای ارمی ها تنگ شده امید وارم این قضیه زود تر حل بشه ا/ت خیلی کیوته وقتی بهش نگاه میکنم دلم میخواد انقدر لپشو بکشم تا کنده شه از قیافه ی هیونگام میشه فهمید از ا/ت خوشه شون امده
ویو ا/ت
همه داشتن باهم حرف میزدن میخندیدن توی این فکر بود چجوری از این خونه فرار کنیم اصلا ازشون نپرسیدم چرا آوردنشون اینجا چی شد که این اتفاق افتاد اصلا بعده اینکه نجات پیدا کردیم باید کجا بریم یک عالمه سوال بدون جواب توی ذهنم بودن از موقعی که اومدم اینجا هیچی نخوردم دارم میمیرم از گشنگی تا رفتم به نامجون بگم غذا نداریم در خونه با صدایی بدی باز شد دو نفر اومدن تو همون غول بیابونی هایی بودن که منو آوردن اینجا یک غذایی بخور و نمیدی هم آورده بودن نگاهی به اعضا کردم همشون اخم داشتن با خیرگی نگاهی سرما برگردوندم یکی از همون غول بیابونی ها داشت بهم یک جوری نگاه میکرد انگار خرابم به شلوارم که نگاه کردم دیدم نصفش پاره اس بخاطره همین اینجوری بهم نگاه میکرد
انقدر معذب شدم که سرمو انداختم پایین کوکی اومد طرفم کتی که تنش بودو درآورد دور کمر بست با یک لبخند نگاش کردم که جوابمو با لبخند داد ولی هم برگشت طرف اون غول بیابونی لبخندش از بین رفت جوری به اون نگاه میکرد که از صد تا فحش هم بد تر بود
کوک : نگاهت به کجاست هاااااا
(علامت غول بیابونی *)
*: چییییییییی زر زدی با مشتی که توی صورت کوکی فرود اومد یک جیغ بلند کشیدم
ا/ت: جیغغغغغغغغ چکار کردی کثافت
هم رفتم طرفش تا بزنمش از گلوم گرفت پرتم کرد به طرف دیوار شکستن استخونامو حس میکردم
با عربده ای که کوکی تهیونگ کشیدن اون زنه اومد تو
&: چنبر اینجااااا
تهیونگ: به چه حقی این دوتا گورخر به ا/ت دست بلندی کردن هاااااا
&: ببر اون صدا تو انتر به توچه بچه ها بریم
سه تاشون رفتن بیرون آنقدر بدنم درد میکرد که نمیونستم حرکت کنم اعضا بدو بدو اومدن سمتم جیمین اومد بغلم کنه که نامجون جلوشو گرفت
نامجون : نباید بهش دست بزنیم شاید جاییش شکسته باشه
نگرانی تویی چشمای همشون موج میزد
ا/ت : من .... حالم ..... خوبه .... ن...نگران نباشید
یونگی : معلومه چقدر حالت خوبه
یونگی اومد و برآید استایل بغلم کرد هم بغلم کرد ....
خوب اینم از پارت چهارم ببخشید دیر شد و با اینکه شرط ها زیاد اجرا نشده بود گذاشتم ☺
بوس به کلتون😗
دنیای موازی
ویو کوک
جوری که داشت انکار میکرد بایسش من نیستم خیلی ضایع بود اینو ولش اینکه مارو دوست داره خیلی زیاده سه ساله هیچ آرمی ندیدم دلم برای ارمی ها تنگ شده امید وارم این قضیه زود تر حل بشه ا/ت خیلی کیوته وقتی بهش نگاه میکنم دلم میخواد انقدر لپشو بکشم تا کنده شه از قیافه ی هیونگام میشه فهمید از ا/ت خوشه شون امده
ویو ا/ت
همه داشتن باهم حرف میزدن میخندیدن توی این فکر بود چجوری از این خونه فرار کنیم اصلا ازشون نپرسیدم چرا آوردنشون اینجا چی شد که این اتفاق افتاد اصلا بعده اینکه نجات پیدا کردیم باید کجا بریم یک عالمه سوال بدون جواب توی ذهنم بودن از موقعی که اومدم اینجا هیچی نخوردم دارم میمیرم از گشنگی تا رفتم به نامجون بگم غذا نداریم در خونه با صدایی بدی باز شد دو نفر اومدن تو همون غول بیابونی هایی بودن که منو آوردن اینجا یک غذایی بخور و نمیدی هم آورده بودن نگاهی به اعضا کردم همشون اخم داشتن با خیرگی نگاهی سرما برگردوندم یکی از همون غول بیابونی ها داشت بهم یک جوری نگاه میکرد انگار خرابم به شلوارم که نگاه کردم دیدم نصفش پاره اس بخاطره همین اینجوری بهم نگاه میکرد
انقدر معذب شدم که سرمو انداختم پایین کوکی اومد طرفم کتی که تنش بودو درآورد دور کمر بست با یک لبخند نگاش کردم که جوابمو با لبخند داد ولی هم برگشت طرف اون غول بیابونی لبخندش از بین رفت جوری به اون نگاه میکرد که از صد تا فحش هم بد تر بود
کوک : نگاهت به کجاست هاااااا
(علامت غول بیابونی *)
*: چییییییییی زر زدی با مشتی که توی صورت کوکی فرود اومد یک جیغ بلند کشیدم
ا/ت: جیغغغغغغغغ چکار کردی کثافت
هم رفتم طرفش تا بزنمش از گلوم گرفت پرتم کرد به طرف دیوار شکستن استخونامو حس میکردم
با عربده ای که کوکی تهیونگ کشیدن اون زنه اومد تو
&: چنبر اینجااااا
تهیونگ: به چه حقی این دوتا گورخر به ا/ت دست بلندی کردن هاااااا
&: ببر اون صدا تو انتر به توچه بچه ها بریم
سه تاشون رفتن بیرون آنقدر بدنم درد میکرد که نمیونستم حرکت کنم اعضا بدو بدو اومدن سمتم جیمین اومد بغلم کنه که نامجون جلوشو گرفت
نامجون : نباید بهش دست بزنیم شاید جاییش شکسته باشه
نگرانی تویی چشمای همشون موج میزد
ا/ت : من .... حالم ..... خوبه .... ن...نگران نباشید
یونگی : معلومه چقدر حالت خوبه
یونگی اومد و برآید استایل بغلم کرد هم بغلم کرد ....
خوب اینم از پارت چهارم ببخشید دیر شد و با اینکه شرط ها زیاد اجرا نشده بود گذاشتم ☺
بوس به کلتون😗
۶.۰k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.