خانزاده پارت

#خان_زاده #پارت187

به سمت پنجره رفت و کلید و از پنجره پرت کرد پایین.
دیگه رسما نفسم قطع شد.
خواست به سمتم بیاد که عقب عقب رفتم و گفتم

_اگه کاری بکنی قسم می‌خورم خودم و می‌کشم

روبه روم ایستاد و گفت
_من باید خیلی وقت پیش این کارو و می‌کردم اون وقت دیگه می خواستی هم نمی تونستی مال کس دیگه ای بشی.
اشکم در اومد و گفتم

_اهورا تو رو خدا... من دیگه زن تو نیستم زن فرهادم. دلت میخواد یکی این کارو با هلیا بکنه؟بذار برم لطفا...
چشماش و خون گرفته بود.خش دار گفت
_من حاضرم تو رو به هر شکلی به دست بیارم.
جلو اومد که نالیدم
_این طوری منو برای همیشه از دست میدی. بذار برم.
گرفته گفت
_یعنی میگی هلم بده دست یکی دیگه. آیلین من امشب میخواستم بدزدمت که با پای خودت اومدی.مانع نشو...
دستام و گرفت که با تمام توان جیغ زدم اما جلوی دهنمم گرفت.
وحشت زده نگاهش کردم که دکمه ی مانتوم و باز کرد و دستش به سمت کمربندش رفت

🍁 🍁 🍁 🍁
دیدگاه ها (۵)

#خان_زاده #پارت188هلش دادم و دویدم سمت پنجره و بازش کردم.تا...

#خان_زاده #پارت189چشماش و باز کرد و با حسرت به چشمام زل زد....

#خان_زاده #پارت186با سری پایین افتاده گفتم_دیگه بهتره این صح...

#خان_زاده #پارت185تند از اتاق بیرون رفتم. باورم نمیشد اینجا...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۷تقریبا ۶ ساعت بود که اونجا بودم و...

"در آغوش شیطان" ---Chapter: 1 Part: 11ویو ته وونامشب هم مثل...

یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط