رمان حامی:
رمان حامی:
پارت ۹م
مارو رسوند خونه و ما رفتیم داخل خونه شدیم.
حامیم:
بچه ها غذا چی میخورید؟
باران:
ی چیزی از بیرون سفارش بدیم؟
همه:
اره خوبه
باران:
ایندفعه به حساب منه هاااا
حامیم:
عمرا بزارممممم
باران :
نه اصلا تو حساب نمیکنیاااا
(اخرشم عسل بدبخت حساب کرد)😂
خب غذا رو خوردیم و همه خوابیدن جز حامیم
از زبان حامیم:
داشتم تلویزیون نگاه میکردم
که گوشی عسل زنگ خورد
نگاه نکردم کیه
فقط عسلو بیدار کردم گفتم گوشیش
زنگ میخوره
عسل:
عه دوس پسر قبلیمه که
حامیم:
ای بابا دست از سرمون برنمیدارن که
عسل :
بزار جواب بدم چیزی بهش نگم
دوس پسر قبلیش(محمد):
میخوام ببینمت عسل
لطفا بیا به ادرس........
عسل:
من نمیام نمیخوام باهات رابطه داشته باشم
محمد:
به جون من بیا
عسل:
نخیر نمیام
دیگه علاقه ای بین ما ۲ تا نیست
محمد:
باشه خداحافظ
حامیم:
خب میرفتی
عسل:
نه بابا میرفتم که اعصابم خورد شه بیخودی
حامیم:
اوکی بگیر بخواب
عسل:
باش فعلا
حامیم:
فعلا
از زبان عسل:
رفتم تو اتاق دیدم......
این داستان ادامه داره....
پارت ۹م
مارو رسوند خونه و ما رفتیم داخل خونه شدیم.
حامیم:
بچه ها غذا چی میخورید؟
باران:
ی چیزی از بیرون سفارش بدیم؟
همه:
اره خوبه
باران:
ایندفعه به حساب منه هاااا
حامیم:
عمرا بزارممممم
باران :
نه اصلا تو حساب نمیکنیاااا
(اخرشم عسل بدبخت حساب کرد)😂
خب غذا رو خوردیم و همه خوابیدن جز حامیم
از زبان حامیم:
داشتم تلویزیون نگاه میکردم
که گوشی عسل زنگ خورد
نگاه نکردم کیه
فقط عسلو بیدار کردم گفتم گوشیش
زنگ میخوره
عسل:
عه دوس پسر قبلیمه که
حامیم:
ای بابا دست از سرمون برنمیدارن که
عسل :
بزار جواب بدم چیزی بهش نگم
دوس پسر قبلیش(محمد):
میخوام ببینمت عسل
لطفا بیا به ادرس........
عسل:
من نمیام نمیخوام باهات رابطه داشته باشم
محمد:
به جون من بیا
عسل:
نخیر نمیام
دیگه علاقه ای بین ما ۲ تا نیست
محمد:
باشه خداحافظ
حامیم:
خب میرفتی
عسل:
نه بابا میرفتم که اعصابم خورد شه بیخودی
حامیم:
اوکی بگیر بخواب
عسل:
باش فعلا
حامیم:
فعلا
از زبان عسل:
رفتم تو اتاق دیدم......
این داستان ادامه داره....
۳.۰k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.