فصل شب دردناک
فصل۲ |شب دردناک|
پارت ۱۳۴
ات: اگه میشه لباسم رو بدی ممنون میشم
جونکوک پسرش را نشوند رو تخت و گوشی را دست اش داد
جونکوک: بیا ..
از رو تخت بلند شد و سمته کمد رفت پیراهنی بلند را با شلوار راحتی برداشت و سمته حمام رفت کنار ایستاد و گفت
جونکوک: امم ات آوردمش
دختره در را آروم باز کرد و دست لخت و خیس اش را جلو برد خوده جونکوک نفهمید که این منحرف شدن اش برای چی بود منحرف شدن رو بدن خیسه دختره نشانه خوبی برایه ر*ابطه آن زوج بود
. ____________
سمته اشپرخونه رفت و کنار سینک ظرف شویی ایستاد و مشغول بالا بردن آستین هایش و شستن دست هایش شد و بعد از برداشت سبد پر از سبزیجات را گذاشت رو اپن تا میخواست چاقو را در دست اش بگیره جونکوک با دست تو جیب شلوارش وارد آشپزخونه شد با دیدن دختره که مشغول آشپزی کردن هست عصبی گفت .. جونکوک: ات چیکار میکنی ؟
دختره موهایش رو صورت اش اذیت اش میکرد کنی موهایش را پس زد
ات : مگه چیکار میکنم
جونکوک: جوابم رو با جواب پس نده
به سمته دختره رفت و پوشت اش ایستاد
ات : بیخیال جونکوک من حالم خوبه دیر وقت شبه تازه هیچی هم آماده نیست تا بخوریم ناسلامتی بچه تو خونه داریم
باز هم با ساعده دست اش موهایش را کنار زد .... جونکوک: از بیرون سفارش میکردیم
ات که مشغول خوردن کردن سبزیجات بود باز هم گفت .... ات : مادر خیلی عصبی میشه میگه نباید غذا بیرون رو بخورید
جونکوک به سینک ظرف شویی پوشت اش تکیه داد و خنده ای کزد گفت.. جونکوک: مادر همیشه اینجوری وقتی تازه ۱۸ سالم شده بود تازه شبا بیرون میرفتم با دوستام فقد میگفت غذا بیرون رو نخور ..
دختره خنده ای کرد و باز هم موهایش را کنار زد .... ات : گاهی وقتا اخره هفته رو میرم پیشه مادر و پدر همش به خود ما غذا میده میگه شما درست غذا نمیخوری
باز هن خنده آرامش در آشپزخونه بخش شد جونکوک نگاهی که به پایین دوخته بود را به روبه رو اش دوخت دختره هنوز هم با موهایش اذیت میشد
شرط ۱۰۰۰۰۰۰۰ لایک
شوخی کردم شرطی وجود نداره فقد کامنت های پر انرژی باشه کافیه شب ادامش رو میزارم 😁😉🙃❤
پارت ۱۳۴
ات: اگه میشه لباسم رو بدی ممنون میشم
جونکوک پسرش را نشوند رو تخت و گوشی را دست اش داد
جونکوک: بیا ..
از رو تخت بلند شد و سمته کمد رفت پیراهنی بلند را با شلوار راحتی برداشت و سمته حمام رفت کنار ایستاد و گفت
جونکوک: امم ات آوردمش
دختره در را آروم باز کرد و دست لخت و خیس اش را جلو برد خوده جونکوک نفهمید که این منحرف شدن اش برای چی بود منحرف شدن رو بدن خیسه دختره نشانه خوبی برایه ر*ابطه آن زوج بود
. ____________
سمته اشپرخونه رفت و کنار سینک ظرف شویی ایستاد و مشغول بالا بردن آستین هایش و شستن دست هایش شد و بعد از برداشت سبد پر از سبزیجات را گذاشت رو اپن تا میخواست چاقو را در دست اش بگیره جونکوک با دست تو جیب شلوارش وارد آشپزخونه شد با دیدن دختره که مشغول آشپزی کردن هست عصبی گفت .. جونکوک: ات چیکار میکنی ؟
دختره موهایش رو صورت اش اذیت اش میکرد کنی موهایش را پس زد
ات : مگه چیکار میکنم
جونکوک: جوابم رو با جواب پس نده
به سمته دختره رفت و پوشت اش ایستاد
ات : بیخیال جونکوک من حالم خوبه دیر وقت شبه تازه هیچی هم آماده نیست تا بخوریم ناسلامتی بچه تو خونه داریم
باز هم با ساعده دست اش موهایش را کنار زد .... جونکوک: از بیرون سفارش میکردیم
ات که مشغول خوردن کردن سبزیجات بود باز هم گفت .... ات : مادر خیلی عصبی میشه میگه نباید غذا بیرون رو بخورید
جونکوک به سینک ظرف شویی پوشت اش تکیه داد و خنده ای کزد گفت.. جونکوک: مادر همیشه اینجوری وقتی تازه ۱۸ سالم شده بود تازه شبا بیرون میرفتم با دوستام فقد میگفت غذا بیرون رو نخور ..
دختره خنده ای کرد و باز هم موهایش را کنار زد .... ات : گاهی وقتا اخره هفته رو میرم پیشه مادر و پدر همش به خود ما غذا میده میگه شما درست غذا نمیخوری
باز هن خنده آرامش در آشپزخونه بخش شد جونکوک نگاهی که به پایین دوخته بود را به روبه رو اش دوخت دختره هنوز هم با موهایش اذیت میشد
شرط ۱۰۰۰۰۰۰۰ لایک
شوخی کردم شرطی وجود نداره فقد کامنت های پر انرژی باشه کافیه شب ادامش رو میزارم 😁😉🙃❤
- ۳۷.۵k
- ۲۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط