فصل شب دردناک
فصل۲ |شب دردناک|
پارت ۱۳۳
فنجان پر از دمنوش و سوپ مرغ را در سینی با یک گل رز وارد اتاق شد دختره هنوز با درد زیر دلش رو تخت ول میخورد با دیدن جونکوک سعی کرد رو تخت بنشینه و با هزار بدبختی رو تخت نشست جونکوک سینی به گذاشتن رو جلو میز دختره کنارش رو تخت نشست
جونکوک: بخور این سوپ مخصوص این درده و این فنجون دمنوش هم بخور
دختره از شدت خجالت زده نگاهش را به پایین دوخته بود دلیله این خجالت اش چی بود رو جونکوک میدانست
جونکوک: ات بخور دردت کمتر میشه تازه جی کی خیلی نگران هست
ات : واقعا... اوف
جونکوک: هیچ اشکالی نداره سوپ خودت رو بخور باشه ..
از رو تخت بلند شد و سمته مبل رفت نمیتوانست همسرش را تنها بزاره با برداشتن گوشی اش رو مبل نشست و مشغول گوشی اش شد ..
جی کی دست گیره در را پایین کشید و. در چهار چوب در ایستاد
پدر و مادرش نگاه پر از عشق را به پسرش دوخت مادرش با مهربانی گفت
ات : پسرم بیا
جی کی با خوشحالی سمته مادرش رفت دختره که تمام سوپ و دمنوش را خورده بود سینی را گذاشت رو عسلی و پسرش را بغل گرفت ...
جی کی یقه مادرش را در دست هایش گرفت و با انگشت هایش با دکمه های لباسش بازی میکرد...
جی کی : مامانی خوبی
ات : آره خوبم
جونکوک گوشی را کنار گذاشت و ساعد دستش رو رون پاهایش خم شد و گفت
جونکوک: دوش آمادست دوش بگیر ات حالت کمی خوب تر هم میشه
ات : باشه بازم ممنون
جی کی از رو پاهای مادرش پایین شد و دختره از رو تخت بلند شد به سمته کمد رفت و حوله ای را برداشت نگاهی به جونکوک و جی کی انداخت هر دو با چشم های گرد بهش خیره شده بودن دختره به سمته حمام رفت با صدا جونکوک ایستاد
جونکوک: عزیزم با آب نرمال دوش بگیر باشه
فقد این کلمه ( عزیزم ) باعث خوشحالی دختره شد خیلی خوشحال وارد حمام شد یعنی یخ های میان آن دو نفر دارن آب میشن هم جونکوک هم ات از این رفتار های هم خیلی خوشحال بودن
____________
به یادش آمد لباس هایش کثیف و خ*ونی شده بود بعد از بستن شیر آب حوله را برداشت و بدنش را خوشک کرد و سمته در رفت کمی در را باز کرد. و در نیم باز بودن گفت .... ات : جو....جون...جونکوک
جونکوک باز هم مشغول گوشی اش بود جی کی کنار پدرش نشسته بود و در باز ورزیده پدرش قائم شده بود و مشغول دیدن ویدویی های خرگوشی بودن جونکوک وقتی صدا همسرش را شنید
و لب های غنچه ای که عادت اش بود گفت .. جونکوک: بله ..
پارت ۱۳۳
فنجان پر از دمنوش و سوپ مرغ را در سینی با یک گل رز وارد اتاق شد دختره هنوز با درد زیر دلش رو تخت ول میخورد با دیدن جونکوک سعی کرد رو تخت بنشینه و با هزار بدبختی رو تخت نشست جونکوک سینی به گذاشتن رو جلو میز دختره کنارش رو تخت نشست
جونکوک: بخور این سوپ مخصوص این درده و این فنجون دمنوش هم بخور
دختره از شدت خجالت زده نگاهش را به پایین دوخته بود دلیله این خجالت اش چی بود رو جونکوک میدانست
جونکوک: ات بخور دردت کمتر میشه تازه جی کی خیلی نگران هست
ات : واقعا... اوف
جونکوک: هیچ اشکالی نداره سوپ خودت رو بخور باشه ..
از رو تخت بلند شد و سمته مبل رفت نمیتوانست همسرش را تنها بزاره با برداشتن گوشی اش رو مبل نشست و مشغول گوشی اش شد ..
جی کی دست گیره در را پایین کشید و. در چهار چوب در ایستاد
پدر و مادرش نگاه پر از عشق را به پسرش دوخت مادرش با مهربانی گفت
ات : پسرم بیا
جی کی با خوشحالی سمته مادرش رفت دختره که تمام سوپ و دمنوش را خورده بود سینی را گذاشت رو عسلی و پسرش را بغل گرفت ...
جی کی یقه مادرش را در دست هایش گرفت و با انگشت هایش با دکمه های لباسش بازی میکرد...
جی کی : مامانی خوبی
ات : آره خوبم
جونکوک گوشی را کنار گذاشت و ساعد دستش رو رون پاهایش خم شد و گفت
جونکوک: دوش آمادست دوش بگیر ات حالت کمی خوب تر هم میشه
ات : باشه بازم ممنون
جی کی از رو پاهای مادرش پایین شد و دختره از رو تخت بلند شد به سمته کمد رفت و حوله ای را برداشت نگاهی به جونکوک و جی کی انداخت هر دو با چشم های گرد بهش خیره شده بودن دختره به سمته حمام رفت با صدا جونکوک ایستاد
جونکوک: عزیزم با آب نرمال دوش بگیر باشه
فقد این کلمه ( عزیزم ) باعث خوشحالی دختره شد خیلی خوشحال وارد حمام شد یعنی یخ های میان آن دو نفر دارن آب میشن هم جونکوک هم ات از این رفتار های هم خیلی خوشحال بودن
____________
به یادش آمد لباس هایش کثیف و خ*ونی شده بود بعد از بستن شیر آب حوله را برداشت و بدنش را خوشک کرد و سمته در رفت کمی در را باز کرد. و در نیم باز بودن گفت .... ات : جو....جون...جونکوک
جونکوک باز هم مشغول گوشی اش بود جی کی کنار پدرش نشسته بود و در باز ورزیده پدرش قائم شده بود و مشغول دیدن ویدویی های خرگوشی بودن جونکوک وقتی صدا همسرش را شنید
و لب های غنچه ای که عادت اش بود گفت .. جونکوک: بله ..
- ۲۹.۶k
- ۲۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط