فصل شب دردناک
فصل۲ |شب دردناک|
پارت ۱۳۲
جی کی آروم در اتاق را بار کرد و با جسم خواب رفته مادرش مواجه شد با قدم های آروم و عروسک خرگوشی اش کنار مادرش دراز کشید و به صورت رنگ پریده مادرش خیره شد یعنی داشتنه یک فرزند به این خوبی و قشنگ میبود... صدا باز شدن در به گوش اش خورد و از رو تخت بلند شد عروسک خرگوش به دست از پله ها پایین رفت و با پدرش مواجه شد
جونکوک: جی کی مادرت کجاست ..
جی کی : مامانی خوابه
جونکوک جلو پسرش رو یک پاش نشست و دست کوچیک پسرش را گرفت
جونکوک: چی شده خرگوش کوچولو
جی کی با بغض تو گلو گفت .. جی کی : مامانی ملیض شده ..
جونکوک : هیس نه مریض نشده شاید یه کوچلو سرما خورده بیا تلوزیون رو برات روشن کنم بهترین انیمه های امسال رو پخش کردن
جی کی را در آغوش اش گرفت و از رو زمین بلند اش کرد به سمته مبل ای که جلو تلویزیون گذاشته بود با عسلی شیشه ای جلو اش جونکوک پسرش را به آرامی رو مبل نشوند و مشغول روشن کردن اش شد
جونکوک : تو بشین من برم به مادرت سر بزنم باشه
جی کی سری تکون داد و جونکوک بعد از روشن کردن تلویزیون و آوردن کانال انیمشن سمته پله ها قدم برداشت تا رسیدن به اتاق دلش به هزاران طرف کشیده میشد .. دستش را گذاشت رو دست گیره در و به سمته پایین کشید در چهار چون در ایستاد جسم درد کشیده همسرش را دید پا قدم ای شد سمته تخت نگران بالا سرش ایستاد
جونکوک: تو حالت خوبه ...
دختره چشم هایش را باز کرد و به بالا سرش نگاه کرد
ات : خوبم
جونکوک: نیستی امروز نیومدی سره کار بعدشم از صبح تا حالا دراز کشیدی بگو دیگه
دختره دوباره چشم هایش را باز کرد و باز هم گفت
ات : چیزیم نیست ..
جونکوک روبه رو اش رو تخت نشست و پتو را ازش کشید عصبی گفت ..
جونکوک: زود باش ات بلند شو بریم دکتر
مچه دست دختره رو گرفت و رو تخت نشوند اش دختره از شدت درد نفس های عمیقی میکشید..
جونکوک: پاشو دیگه
دختره دیگه نتونست تاقت بیاره با صدا بلند کمی داد زد و گفت
ات: ای بابا برای این درد نمیرن بیمارستان ..
جونکوک حال اخم هایش باز شد و شوکه به دختره زول زد .
جونکوک: آهان...
ات : بله آقا حالا میشه تنهام بزاری
جونکوک مچ دسته همسرش را رها کرد و دختره بلافاصله دراز کشید جونکوک دستی به موهایش کشید ... جونکوک: باشه پس برم برات دمنوشی چیزی بیارم
ات : نه نیازی نیست
جونکوک: چه اشکالی داره خب
__________
پارت ۱۳۲
جی کی آروم در اتاق را بار کرد و با جسم خواب رفته مادرش مواجه شد با قدم های آروم و عروسک خرگوشی اش کنار مادرش دراز کشید و به صورت رنگ پریده مادرش خیره شد یعنی داشتنه یک فرزند به این خوبی و قشنگ میبود... صدا باز شدن در به گوش اش خورد و از رو تخت بلند شد عروسک خرگوش به دست از پله ها پایین رفت و با پدرش مواجه شد
جونکوک: جی کی مادرت کجاست ..
جی کی : مامانی خوابه
جونکوک جلو پسرش رو یک پاش نشست و دست کوچیک پسرش را گرفت
جونکوک: چی شده خرگوش کوچولو
جی کی با بغض تو گلو گفت .. جی کی : مامانی ملیض شده ..
جونکوک : هیس نه مریض نشده شاید یه کوچلو سرما خورده بیا تلوزیون رو برات روشن کنم بهترین انیمه های امسال رو پخش کردن
جی کی را در آغوش اش گرفت و از رو زمین بلند اش کرد به سمته مبل ای که جلو تلویزیون گذاشته بود با عسلی شیشه ای جلو اش جونکوک پسرش را به آرامی رو مبل نشوند و مشغول روشن کردن اش شد
جونکوک : تو بشین من برم به مادرت سر بزنم باشه
جی کی سری تکون داد و جونکوک بعد از روشن کردن تلویزیون و آوردن کانال انیمشن سمته پله ها قدم برداشت تا رسیدن به اتاق دلش به هزاران طرف کشیده میشد .. دستش را گذاشت رو دست گیره در و به سمته پایین کشید در چهار چون در ایستاد جسم درد کشیده همسرش را دید پا قدم ای شد سمته تخت نگران بالا سرش ایستاد
جونکوک: تو حالت خوبه ...
دختره چشم هایش را باز کرد و به بالا سرش نگاه کرد
ات : خوبم
جونکوک: نیستی امروز نیومدی سره کار بعدشم از صبح تا حالا دراز کشیدی بگو دیگه
دختره دوباره چشم هایش را باز کرد و باز هم گفت
ات : چیزیم نیست ..
جونکوک روبه رو اش رو تخت نشست و پتو را ازش کشید عصبی گفت ..
جونکوک: زود باش ات بلند شو بریم دکتر
مچه دست دختره رو گرفت و رو تخت نشوند اش دختره از شدت درد نفس های عمیقی میکشید..
جونکوک: پاشو دیگه
دختره دیگه نتونست تاقت بیاره با صدا بلند کمی داد زد و گفت
ات: ای بابا برای این درد نمیرن بیمارستان ..
جونکوک حال اخم هایش باز شد و شوکه به دختره زول زد .
جونکوک: آهان...
ات : بله آقا حالا میشه تنهام بزاری
جونکوک مچ دسته همسرش را رها کرد و دختره بلافاصله دراز کشید جونکوک دستی به موهایش کشید ... جونکوک: باشه پس برم برات دمنوشی چیزی بیارم
ات : نه نیازی نیست
جونکوک: چه اشکالی داره خب
__________
- ۲۸.۵k
- ۲۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط