ادامه پارت یک
ادامه پارت یک
پسر : چرا ولی.....
آسا غیب شد پشت دختر ظاهر شد کیمونوی اونو از پشت گرفت و شمشیرش رو زیر گردنش گذاشت دختر دست و پا میزد و سعی میکرد شمشیر رو کنار بزنه اما آسا زور زیادی داشت
پسر : اما اون به انسانها کاری نداره لطفا ولش کنید
آسا شمشیرو برداشت و دختر رو به جلو هل داد آستینش رو بالا زد و دستش رو جلوی دختر آورد و اشاره کرد که بیا دستمو بخور اگر شیطانی
پسر : مطمئن باشید کاری نمیکنه و پسر دست آسا رو کنار زد
آسا : خب هرچی اسمت چیه :
پسر : من تانجیرو ام اینم نزوکو خواهرمه و شما؟؟
آسا : من آساکا روکاراشی ام هاشیرای ماه و هاشیرای گیاه
تانجیرو چشماش گرد شد : اممم پس شما هاشیرای جدیدید ؟
آسا : اره
تانجیرو : از آشنایی باهاتون خوشحال شدم
آسا : همچنین پس فعلا خدانگهدار
نزوکو : خدا.. خداحا.فظ
آسا به نزوکو نگاه کرد چون قدش از اون بلند تر بود دستش رو رو سر نزوکو کشید : خدافظ
فردا رسید و ......
چطور بود ؟؟؟
بله یاه یاه یاه فک کردی الان مینویسم
نح خیرح🤡🩴
منتظر پارت بعد باش فردا میزارم ☘️🌙
لایک : ۵ تا برسه میزارم فعلا بالا نمیبرم لایک هارو
پسر : چرا ولی.....
آسا غیب شد پشت دختر ظاهر شد کیمونوی اونو از پشت گرفت و شمشیرش رو زیر گردنش گذاشت دختر دست و پا میزد و سعی میکرد شمشیر رو کنار بزنه اما آسا زور زیادی داشت
پسر : اما اون به انسانها کاری نداره لطفا ولش کنید
آسا شمشیرو برداشت و دختر رو به جلو هل داد آستینش رو بالا زد و دستش رو جلوی دختر آورد و اشاره کرد که بیا دستمو بخور اگر شیطانی
پسر : مطمئن باشید کاری نمیکنه و پسر دست آسا رو کنار زد
آسا : خب هرچی اسمت چیه :
پسر : من تانجیرو ام اینم نزوکو خواهرمه و شما؟؟
آسا : من آساکا روکاراشی ام هاشیرای ماه و هاشیرای گیاه
تانجیرو چشماش گرد شد : اممم پس شما هاشیرای جدیدید ؟
آسا : اره
تانجیرو : از آشنایی باهاتون خوشحال شدم
آسا : همچنین پس فعلا خدانگهدار
نزوکو : خدا.. خداحا.فظ
آسا به نزوکو نگاه کرد چون قدش از اون بلند تر بود دستش رو رو سر نزوکو کشید : خدافظ
فردا رسید و ......
چطور بود ؟؟؟
بله یاه یاه یاه فک کردی الان مینویسم
نح خیرح🤡🩴
منتظر پارت بعد باش فردا میزارم ☘️🌙
لایک : ۵ تا برسه میزارم فعلا بالا نمیبرم لایک هارو
۲.۵k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.