پارت دوم : جلسه هاشیرا ها
پارت دوم : جلسه هاشیرا ها
روز جلسه هاشیرا رسید آسا وقتی رسید دید یه هاشیرا گنده با موهای مشکی و چشمای سفید بود به نظر میرسید نابینا باشه
آسا : آنو....سلام من آساکا ام هاشیرای جدید
هاشیرا : عو سلام آساکا چان منم هیمجیما هستم از دیدنتون خوشبختم به نظر میرسه باید منتظر دیگر هاشیرا ها باشیم
آسا : درسته
پنج دقیقه بعد یه هاشیرا دیگه اومد با موهای سفید به نظر کمی عصبی بود
هاشیرا : هی تو دیگه کی هستی جوجه ؟
آسا : سلام من آساکا هستم هاشیرا جدید
هاشیرا : منم سانمی ام
بعد یه ربع همه هاشیرا ها اومدن
همه به ترتیب اینطور نشسته بودند هیمجیما .سانمی.مویچیرو .آسا.اوبانای.کانروجی.شینوبو.گیو
ارباب کاگایا رسید همه تعظیم کردند
کاگایا : سلام به همگی اول از همه ما اینجا یه هاشیرا جدید داریم آسا ( ارباب سرش رو تکون داد و اشاره کرد که آسا خودشو معرفی کنه : سلام به همگی من آساکا روکاراشی هستم ۱۴ سالمه از آشنایی باهاتون خوشبختم
کاگایا : ممنون آسا میتونی بشینی خب بریم سراغ اصل مطلب توی این چند وقته شیطان های رده بالای زیادی توی روستا ظاهر شدن و خیلی را کشتند رده بالا های پنج تا دو ازتون میخوام شما هشت نفر به ۴ گروه دونفره تقسیم بشین باهم به این روستا برین و گشت بزنین درضمن ما یه چیزی رو براتون درست کردیم در واقع یه انگشتر عجیبیه ما هشت تا درست کردیم از اینا به هرکدومتون یدونه میدیم کاربردش اینه که وقتی شما اون رو فشار بدین در واقع دارین از دیگر هاشیرا ها درخواست کمک میکنید اینو بهتون میدم چون امکان اینکه با بالارده ها در بیوفتید بالاست وقتی شما این رو دستتون کنید رنگ مخصوصی میگیره و اسمتون روش حک میشه دخترا کاگایا به دخترانش اشاره کرد تا انگشتر هارو به هاشیرا ها بدن
گیومی انگشتر رو داخل دستش کرد انگشتر طوسی شد و اسمش حک شد
سانمی: سبز یشمی مویچیرو : آبی مایل به خاکستری آسا : طوسی شد ولی داخلش هاله های سبز روشن قابل مشاهده بود اوبانای : سفید کانروجی:صورتی شینوبوبنفش و گیو آبی تیره کانروجی: آنو چرا برای آسا چان دورنگه ؟ مویچیرو : چون دو مدل تنفس داره تنفس ماه و گیاه کانروجی : گرفتم
کاگایا: این روستا ها ایم که راجبش گفتم خیلی به هم نزدیکن پس هر موقع درخواست کمک کنید میتونید سریع به هم کمک کنین
کسایی که باهم هم گروه شدن :
شینوبو .گیومی....سانمی.گیو....اوبانای.کانروجی...آسا.مویچیرو
صبح روز بعد مویچیرو : آسا چان آماده ای بریم
آسا به مویچیرو نگا کرد بعدش شمشیرش رو برداشت: اره آماده ام
اونا از خونه زدن بیرون و به سمت روستا مورد نظر راه افتادند مویچیرو میخواست بیشتر راجب آسا بدونه که پرسید ...
ادامه پارت بعد
الان کنجکاوی نه فوضول شدی چی میخواست بپرسه نه 🥲🤣🤣؟؟؟؟ منتظر پارت بعد باش
روز جلسه هاشیرا رسید آسا وقتی رسید دید یه هاشیرا گنده با موهای مشکی و چشمای سفید بود به نظر میرسید نابینا باشه
آسا : آنو....سلام من آساکا ام هاشیرای جدید
هاشیرا : عو سلام آساکا چان منم هیمجیما هستم از دیدنتون خوشبختم به نظر میرسه باید منتظر دیگر هاشیرا ها باشیم
آسا : درسته
پنج دقیقه بعد یه هاشیرا دیگه اومد با موهای سفید به نظر کمی عصبی بود
هاشیرا : هی تو دیگه کی هستی جوجه ؟
آسا : سلام من آساکا هستم هاشیرا جدید
هاشیرا : منم سانمی ام
بعد یه ربع همه هاشیرا ها اومدن
همه به ترتیب اینطور نشسته بودند هیمجیما .سانمی.مویچیرو .آسا.اوبانای.کانروجی.شینوبو.گیو
ارباب کاگایا رسید همه تعظیم کردند
کاگایا : سلام به همگی اول از همه ما اینجا یه هاشیرا جدید داریم آسا ( ارباب سرش رو تکون داد و اشاره کرد که آسا خودشو معرفی کنه : سلام به همگی من آساکا روکاراشی هستم ۱۴ سالمه از آشنایی باهاتون خوشبختم
کاگایا : ممنون آسا میتونی بشینی خب بریم سراغ اصل مطلب توی این چند وقته شیطان های رده بالای زیادی توی روستا ظاهر شدن و خیلی را کشتند رده بالا های پنج تا دو ازتون میخوام شما هشت نفر به ۴ گروه دونفره تقسیم بشین باهم به این روستا برین و گشت بزنین درضمن ما یه چیزی رو براتون درست کردیم در واقع یه انگشتر عجیبیه ما هشت تا درست کردیم از اینا به هرکدومتون یدونه میدیم کاربردش اینه که وقتی شما اون رو فشار بدین در واقع دارین از دیگر هاشیرا ها درخواست کمک میکنید اینو بهتون میدم چون امکان اینکه با بالارده ها در بیوفتید بالاست وقتی شما این رو دستتون کنید رنگ مخصوصی میگیره و اسمتون روش حک میشه دخترا کاگایا به دخترانش اشاره کرد تا انگشتر هارو به هاشیرا ها بدن
گیومی انگشتر رو داخل دستش کرد انگشتر طوسی شد و اسمش حک شد
سانمی: سبز یشمی مویچیرو : آبی مایل به خاکستری آسا : طوسی شد ولی داخلش هاله های سبز روشن قابل مشاهده بود اوبانای : سفید کانروجی:صورتی شینوبوبنفش و گیو آبی تیره کانروجی: آنو چرا برای آسا چان دورنگه ؟ مویچیرو : چون دو مدل تنفس داره تنفس ماه و گیاه کانروجی : گرفتم
کاگایا: این روستا ها ایم که راجبش گفتم خیلی به هم نزدیکن پس هر موقع درخواست کمک کنید میتونید سریع به هم کمک کنین
کسایی که باهم هم گروه شدن :
شینوبو .گیومی....سانمی.گیو....اوبانای.کانروجی...آسا.مویچیرو
صبح روز بعد مویچیرو : آسا چان آماده ای بریم
آسا به مویچیرو نگا کرد بعدش شمشیرش رو برداشت: اره آماده ام
اونا از خونه زدن بیرون و به سمت روستا مورد نظر راه افتادند مویچیرو میخواست بیشتر راجب آسا بدونه که پرسید ...
ادامه پارت بعد
الان کنجکاوی نه فوضول شدی چی میخواست بپرسه نه 🥲🤣🤣؟؟؟؟ منتظر پارت بعد باش
۳.۴k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.