فیک فندق من🌰❣️
فیک فندق من🌰❣️
پارت۱۴
ویو کوک
۶ماه بعد
الان یه ۶ماهی میگزره ازون روز که به هیونا گفتم بره مدرسه...اما امروز که از مدرسه اومدم دنبالش خیلی دپرس بود و انگاری که بغض داشته باشه داخل ماشین بودیم و به این چیزا فک میکردم که چرا اینجوری شده حتی نزدیکمم نمیشه یه دستمو دور کمرش حلقه کردم که لرزید و بم با چشمای لرزونش شدم و بلندش کردم گذاشتمش رو پام با چشمای خمار به چشمای اشکیش نگا میکردم...
کوک:فندق من چرا داره گریه میکنه چیزی باعث ناراحتیش شده هوم!؟(خمار)
راوی
لحن کوک جدی و بم شده بود جوری که هیونایی که دل لطیفی داشت رو میترسوند
باعث شکستن بغض بیبیش شد
هیونا:هق هق...کو..ک..کی؟
کوک که متوجه ترسوندن بیبیش شد به خودش فوش داد
هیونا رو بیشتر به خودش چسبوند و صورتشو بوسه بارون کرد
کوک:جانم جان کوک،چی شده به من بگو؟
همینطور که موهاشو نوازش میکرد هیونا با دستایه کوچیکش اشکاشو از صورتش پاک کرد و لب زد...
.
.
.خب اینم ازین پارت گایز چطورین؟
دیروز امتحان ریاضیمو تر زدم دهم واقعا سخته...
پارت۱۴
ویو کوک
۶ماه بعد
الان یه ۶ماهی میگزره ازون روز که به هیونا گفتم بره مدرسه...اما امروز که از مدرسه اومدم دنبالش خیلی دپرس بود و انگاری که بغض داشته باشه داخل ماشین بودیم و به این چیزا فک میکردم که چرا اینجوری شده حتی نزدیکمم نمیشه یه دستمو دور کمرش حلقه کردم که لرزید و بم با چشمای لرزونش شدم و بلندش کردم گذاشتمش رو پام با چشمای خمار به چشمای اشکیش نگا میکردم...
کوک:فندق من چرا داره گریه میکنه چیزی باعث ناراحتیش شده هوم!؟(خمار)
راوی
لحن کوک جدی و بم شده بود جوری که هیونایی که دل لطیفی داشت رو میترسوند
باعث شکستن بغض بیبیش شد
هیونا:هق هق...کو..ک..کی؟
کوک که متوجه ترسوندن بیبیش شد به خودش فوش داد
هیونا رو بیشتر به خودش چسبوند و صورتشو بوسه بارون کرد
کوک:جانم جان کوک،چی شده به من بگو؟
همینطور که موهاشو نوازش میکرد هیونا با دستایه کوچیکش اشکاشو از صورتش پاک کرد و لب زد...
.
.
.خب اینم ازین پارت گایز چطورین؟
دیروز امتحان ریاضیمو تر زدم دهم واقعا سخته...
۲۱.۰k
۰۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.