فیک فندق من🌰❣️
فیک فندق من🌰❣️
پارت12
ویو کوک
یه امروزی رو به جونگ سوک سپرده بودم که داخل خونه به کارهام برسه و بهش تاکید کردم به هیوندا نزدیک نشه...اما خب آشغال عوضی میخواست بخش...اهههههه فکر کردن بش اعصابمو خورد میکنه به بادیگاردا دستور دادم ۳۰۰ ضربه شلاق بزننش داداش کله شقه منو هیونا ی بدبخت کم نیست که میخوام بش///کنن..به قیافه غرق در خوابش نگاه کردم خیلی خوشگله خودمم جای داداشم بودم حتما...اوه کوک بس کن اون ماله توعه تو کسی که ازش....گرفتی اما اون خیلی بچس فقط۱۴سالشه وایساا...من نمیدونم کی تولدشه بزار از خودش بپرسم...
با همین جور فکر ها هیونا بیدار شد تا منو دید مثل دفعاته قبلی اما بیشتر ازم دور شد و خودشو بغل کرد زد زیر گریه از ترس میلرزید
کوک:هی هی آروم باش فندق..منم کوک...
یه دفعه گریش قط شد نگاهم کرد که سریع اومد بغلم کرد و گریه کرد باز..
هیونا:هیه هیه کوک...ک..وکی کج..ا بودی هق یه مرد..دی مثل خودت..میخو..است..
دستمو چلو دهنش به نشونه ساکت گرفتم و دوباره سرشو رو شونم گذاشتم
کوک:میدونم..میدونم الان خیلی برای عجیبه که چرا آنقدر شبیه من بود(برای تعریف کرد)
با قیافه خیلی کیوت شبیه یه گربه لوس نگام میکرد
هیونا:چینجایو(واقعا) کیوت
کوک:آره کیوتچه من...هیونا راستش میدونی من...من تورو خیلی دوست دارم..البته یه چیزی بالاتر از عاشقتم هم یعنی عاشقتم نیستم من...میپرسدمت تو اولین دختری هستی که با منی..ممکنه برای سنت خیلی برات کم باشه که ازت ////گرفتم اما از روزه اولی که دیدمت..عاشق..(میخواست بگه عاشقت شدم)
که یکدفعه هیونا لبشو به طرز کیوت آوری رو لبام گذاشت کیوت این که ۱۴سالشه از کجا بلده آنقدر خوب ببوسه...وایسا خودم که بدتر بودمهه خخخ میخواست عقب بکشه که پشت گردنش و گرفتم و بوسه فرانسوی رو شروع کردم...
.
خب خب این پارت چطور بود؟من دیگه برم بتمرگم که خیلی خوابم میاد. نگید بعدی که میام همین بعدی رو میکنم تو 🍑 فهمیدین؟!!😾🪚
پارت12
ویو کوک
یه امروزی رو به جونگ سوک سپرده بودم که داخل خونه به کارهام برسه و بهش تاکید کردم به هیوندا نزدیک نشه...اما خب آشغال عوضی میخواست بخش...اهههههه فکر کردن بش اعصابمو خورد میکنه به بادیگاردا دستور دادم ۳۰۰ ضربه شلاق بزننش داداش کله شقه منو هیونا ی بدبخت کم نیست که میخوام بش///کنن..به قیافه غرق در خوابش نگاه کردم خیلی خوشگله خودمم جای داداشم بودم حتما...اوه کوک بس کن اون ماله توعه تو کسی که ازش....گرفتی اما اون خیلی بچس فقط۱۴سالشه وایساا...من نمیدونم کی تولدشه بزار از خودش بپرسم...
با همین جور فکر ها هیونا بیدار شد تا منو دید مثل دفعاته قبلی اما بیشتر ازم دور شد و خودشو بغل کرد زد زیر گریه از ترس میلرزید
کوک:هی هی آروم باش فندق..منم کوک...
یه دفعه گریش قط شد نگاهم کرد که سریع اومد بغلم کرد و گریه کرد باز..
هیونا:هیه هیه کوک...ک..وکی کج..ا بودی هق یه مرد..دی مثل خودت..میخو..است..
دستمو چلو دهنش به نشونه ساکت گرفتم و دوباره سرشو رو شونم گذاشتم
کوک:میدونم..میدونم الان خیلی برای عجیبه که چرا آنقدر شبیه من بود(برای تعریف کرد)
با قیافه خیلی کیوت شبیه یه گربه لوس نگام میکرد
هیونا:چینجایو(واقعا) کیوت
کوک:آره کیوتچه من...هیونا راستش میدونی من...من تورو خیلی دوست دارم..البته یه چیزی بالاتر از عاشقتم هم یعنی عاشقتم نیستم من...میپرسدمت تو اولین دختری هستی که با منی..ممکنه برای سنت خیلی برات کم باشه که ازت ////گرفتم اما از روزه اولی که دیدمت..عاشق..(میخواست بگه عاشقت شدم)
که یکدفعه هیونا لبشو به طرز کیوت آوری رو لبام گذاشت کیوت این که ۱۴سالشه از کجا بلده آنقدر خوب ببوسه...وایسا خودم که بدتر بودمهه خخخ میخواست عقب بکشه که پشت گردنش و گرفتم و بوسه فرانسوی رو شروع کردم...
.
خب خب این پارت چطور بود؟من دیگه برم بتمرگم که خیلی خوابم میاد. نگید بعدی که میام همین بعدی رو میکنم تو 🍑 فهمیدین؟!!😾🪚
۹.۷k
۳۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.