پارت ۱
پارت ۱
از زبان ا/ت : امروز یک روز جدیده باید خوشحال باشم اما چطوری 😔
حالا امید وارم امروز یه خبر خوبی بشنوم آه اون مرتیکه اوضیو اشغال هم میخواد هفته ی دیگه با مادرم ازدواج کنه .😭😭
به خدا من دیگه نمیکشم ; من اون مرتیکه رو میشناسم اون فقط میخواد که دارایی های مادرم رو بکشه بالا و بره .
ای خدا خب منم ادمم 🤕
اِی خدا منم دل دارم چرا باید واسه دو روز توی این اتاق فاکی حبس بشم 🤧(خودت خوب میدونی خواهرم😂)
برای اینکه به مامانم گفتم که با اون مرتیکه ازدواج نکن (اخه به تو چه 😒) از این خونه میرم .
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا😡اققققققق
هوففففف😮💨
از زبان ا/ت : نشسته بودم توی اتاق و داشتم تلویزیون نگاه میکردم تلویزیون داشت اخبار نشون میداد که یهویی اومد روی یه مرده که فکر کنم مامانم باهاش کار میکنه اسمش(( جیمین )) بود (😍)
مامانم کارش مشاوره دادن به یک گروه مافیا بود مامانم خیلی باهوشه منم به اون رفتم 😌
اما درباره ی کیونگ شینگ (همون که مامانش میخواد باهاش ازدواج کنه )
اون مرتیکه داره احساساتی عمل میکنه .
من هر کاری میتونستم کردم
البته اون یارو هه پلیسه اخه مادر من اگه اون. بفهمه کارت چیه که به فنا میری مادر من حالا حالا ها تو زندون باید باشی .
اگه تو بری من چه گلی به سرم بزنم اخه 😢 اخه مادر قنگم .
همین طور که داشتم گریه میکردم یهو خدمتکار در زد ،
خدمتکار :خانم میتونم بیام داخل ❓️❔️
ا/ت : نه یه لحظه صبر کن
اشکامو زود پاک کردم و بهش گفتم بیاد داخل اتاق .
خدمتکار:خانم مادر شما میگن که بیاین داخل اتاق کارشون کارتون دارن 🙇♀️
این پارت شرط نمیزارم برید خوش باشید 😂😂😂🤣.
از زبان ا/ت : امروز یک روز جدیده باید خوشحال باشم اما چطوری 😔
حالا امید وارم امروز یه خبر خوبی بشنوم آه اون مرتیکه اوضیو اشغال هم میخواد هفته ی دیگه با مادرم ازدواج کنه .😭😭
به خدا من دیگه نمیکشم ; من اون مرتیکه رو میشناسم اون فقط میخواد که دارایی های مادرم رو بکشه بالا و بره .
ای خدا خب منم ادمم 🤕
اِی خدا منم دل دارم چرا باید واسه دو روز توی این اتاق فاکی حبس بشم 🤧(خودت خوب میدونی خواهرم😂)
برای اینکه به مامانم گفتم که با اون مرتیکه ازدواج نکن (اخه به تو چه 😒) از این خونه میرم .
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا😡اققققققق
هوففففف😮💨
از زبان ا/ت : نشسته بودم توی اتاق و داشتم تلویزیون نگاه میکردم تلویزیون داشت اخبار نشون میداد که یهویی اومد روی یه مرده که فکر کنم مامانم باهاش کار میکنه اسمش(( جیمین )) بود (😍)
مامانم کارش مشاوره دادن به یک گروه مافیا بود مامانم خیلی باهوشه منم به اون رفتم 😌
اما درباره ی کیونگ شینگ (همون که مامانش میخواد باهاش ازدواج کنه )
اون مرتیکه داره احساساتی عمل میکنه .
من هر کاری میتونستم کردم
البته اون یارو هه پلیسه اخه مادر من اگه اون. بفهمه کارت چیه که به فنا میری مادر من حالا حالا ها تو زندون باید باشی .
اگه تو بری من چه گلی به سرم بزنم اخه 😢 اخه مادر قنگم .
همین طور که داشتم گریه میکردم یهو خدمتکار در زد ،
خدمتکار :خانم میتونم بیام داخل ❓️❔️
ا/ت : نه یه لحظه صبر کن
اشکامو زود پاک کردم و بهش گفتم بیاد داخل اتاق .
خدمتکار:خانم مادر شما میگن که بیاین داخل اتاق کارشون کارتون دارن 🙇♀️
این پارت شرط نمیزارم برید خوش باشید 😂😂😂🤣.
۵.۹k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.