پارت۱۰۵
پارت۱۰۵
تهیونگ:دکترچیشد حالش چطوره
دکتر:حال هر سه تاشون خوبه ولی ممکن بود حداقل بچه هارو از دست بدیم ما تاکید کردیم که مخصوصا توی این دوران باید خیلی مراقبشون باشید الانم باید سریع بستری بشن تا تحت مراقبت بیشتری باشن چون واقعا حالشون بده و ممکنه هر لحظه دچار زایمان زودرس بشن الانم که دیگه ۷ماهشون تموم شد بیشتر ممکنه زودتر کارای بستری و انجام بدین باید تحت مراقبت باشن
تهیونگ:ب...بله
و تهیونگ کارای بستری یوری و انجام داد و رفت کنار یوری و پیشش نشست
تهیونگ:یوری عزیزم عشقم تروخدا چشاتو باز کن دلم برات تنگ شده میدونی من من اشتباه کردم نباید اونطوری رفتار میکردم و نادیده میگرفتم وقتی .فتی قرصات و بدم منو ببخش میدونم قابل بخشش نیستم و خیلی بارها منو بخشیدی ولی ایندفعه هم منو ببخش جبران میکنم(گریه)
که یوری کم کم بیدار شد
یوری:ته...تهیونگا(ضعیف)
تهیونگ:جانم
یوری:حالم خوب نیست
تهیونگ:خوب میشی منو منو ببخش
یوری:....
تهیونگ:من واقعا اشتباه کردم و زود قضاوت کردم متاسفم
داشت با یوری حرف میزد که جونگکوک و مادر شون اومدن داخل که حرفای تهیونگ قط شد
مادرکوک:یوری دخترم حالت خوبه
یوری:بله خوبم نگران نباشید
مادرکوک:الهی بمیرم
یوری:عه عه دور از جون
جونگکوک:حالت خوبه ابجی کوچولو
یوری:اهوم
جونگکوک:اون دوتا وروجک که اذیت نمیکنن
یوری:چرا خیلیم اذیت میکنن
جونگکوک:بگو دایی میکشتتون مامان و اذیت نکنید تهیونگ یه دقیقه بیا
و با تهیونگ از اتاق خارج شد
جونگکوک:باز چیکار کردی هان
تهیونگ:اشتباه کردم میدونم
جونگکوک:مگه نگفتم بیگدار به آب نزن چرا حالا خوب شد باید تا معلوم نیس کی توی بیمارستان بمونه
تهیونگ:میدونم قبول دارم که اشتباه کردم ازش عذر خواهی هم کردم
جونگکوک:خب
تهیونگ:نمیدونم قبول کرد یانه
که یدفعه مادر جونگکوک و یوری اومد بیرون
مادرکوک:من میرم تا بیرون و میام مراقب باشی تا بیام
جونگکوک:چشم
و مادر کوک رفت پایین و جونگکوک و تهیونگ هم رفتن پیش یوری
جونگکوک:میبخشیش
یوری:من من
جونگکوک:توچی
یوری:نمیتونم نمیتونم نبخشم واقعا بدون تهیونگ نمیتونم
تهیونگ:میبخشی یعنی
یوری:اهوم
د تهیونگ رفت و محکم یوری و بغل کرد
و بالاخره روزا میگذشت و الان یوری دوهفته میشد که توی بیمارستان بود یئون و اومده بود پیشش داشتن باهم حرف میزدن که
.............
تهیونگ:دکترچیشد حالش چطوره
دکتر:حال هر سه تاشون خوبه ولی ممکن بود حداقل بچه هارو از دست بدیم ما تاکید کردیم که مخصوصا توی این دوران باید خیلی مراقبشون باشید الانم باید سریع بستری بشن تا تحت مراقبت بیشتری باشن چون واقعا حالشون بده و ممکنه هر لحظه دچار زایمان زودرس بشن الانم که دیگه ۷ماهشون تموم شد بیشتر ممکنه زودتر کارای بستری و انجام بدین باید تحت مراقبت باشن
تهیونگ:ب...بله
و تهیونگ کارای بستری یوری و انجام داد و رفت کنار یوری و پیشش نشست
تهیونگ:یوری عزیزم عشقم تروخدا چشاتو باز کن دلم برات تنگ شده میدونی من من اشتباه کردم نباید اونطوری رفتار میکردم و نادیده میگرفتم وقتی .فتی قرصات و بدم منو ببخش میدونم قابل بخشش نیستم و خیلی بارها منو بخشیدی ولی ایندفعه هم منو ببخش جبران میکنم(گریه)
که یوری کم کم بیدار شد
یوری:ته...تهیونگا(ضعیف)
تهیونگ:جانم
یوری:حالم خوب نیست
تهیونگ:خوب میشی منو منو ببخش
یوری:....
تهیونگ:من واقعا اشتباه کردم و زود قضاوت کردم متاسفم
داشت با یوری حرف میزد که جونگکوک و مادر شون اومدن داخل که حرفای تهیونگ قط شد
مادرکوک:یوری دخترم حالت خوبه
یوری:بله خوبم نگران نباشید
مادرکوک:الهی بمیرم
یوری:عه عه دور از جون
جونگکوک:حالت خوبه ابجی کوچولو
یوری:اهوم
جونگکوک:اون دوتا وروجک که اذیت نمیکنن
یوری:چرا خیلیم اذیت میکنن
جونگکوک:بگو دایی میکشتتون مامان و اذیت نکنید تهیونگ یه دقیقه بیا
و با تهیونگ از اتاق خارج شد
جونگکوک:باز چیکار کردی هان
تهیونگ:اشتباه کردم میدونم
جونگکوک:مگه نگفتم بیگدار به آب نزن چرا حالا خوب شد باید تا معلوم نیس کی توی بیمارستان بمونه
تهیونگ:میدونم قبول دارم که اشتباه کردم ازش عذر خواهی هم کردم
جونگکوک:خب
تهیونگ:نمیدونم قبول کرد یانه
که یدفعه مادر جونگکوک و یوری اومد بیرون
مادرکوک:من میرم تا بیرون و میام مراقب باشی تا بیام
جونگکوک:چشم
و مادر کوک رفت پایین و جونگکوک و تهیونگ هم رفتن پیش یوری
جونگکوک:میبخشیش
یوری:من من
جونگکوک:توچی
یوری:نمیتونم نمیتونم نبخشم واقعا بدون تهیونگ نمیتونم
تهیونگ:میبخشی یعنی
یوری:اهوم
د تهیونگ رفت و محکم یوری و بغل کرد
و بالاخره روزا میگذشت و الان یوری دوهفته میشد که توی بیمارستان بود یئون و اومده بود پیشش داشتن باهم حرف میزدن که
.............
۱.۶k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.