بابای صورتی همراه با عشق سفید
بابای صورتی همراه با عشق سفید
pink daddy with white love پارت دوم
ا.ت : چون مسخرم کرد ... ببخشید ...
سانزو : چرا ؟
( توجه : سانزو الان داره به سمت خونه رانندگی میکنه و به روبرو نگا میکنه )
ا.ت ( سرشو انداخته زمین ): باعث شدم که مدیر بهت زنگ بزنه سرت داد بکشه و ابروی منم رفت ...
سانزو ( پارک کردن ماشین داخل حیاط و همچنین پریدن وسط حرف ا.ت . دقت کردین تو همه سناریو های من پریدن وسط حرف وجود داره حالا ببخشید ادامه )
سانزو در حالی که دستشو رو موهای صورتی ا.ت میکشه : اول اینکه مدیر غلط بکنه سر منو دختر کوچولوم داد بکشه . دوما من به همچنین دختر قوی ای که دارم افتخار میکنم . سوما چرا ابروت بره حقش بود . چهارم دیگه نبینم اینجوری قیافه بگیری و زانو غم بغل کنی . فهمیدی وگرنه از وسط نصفت میکنم .
بعد سانزو چونه ا.ت رو گرفت و صورتشو برگردوند سمت خودش و لپ ا.ت رو بوسید .
بعد از ماشین پیاده شدن و رفتن سمت خونه . ا.ت هم خیلی خوشحال بود و رفت پرید تو بغل سانزو و محکم سانزو رو بغل کرد . بعد سانزو ا.ت رو کلی بوس کرد تا ا.ت رضایت بده و از بغلش بیاد بیرون . ( ناموصن منحرف نشید دخترشه لباش رو نبوسید صورتشو بوسید . )
داخل خونه ( در واقع عمارت شخصی سانزو اینا ) :
ذهن ا.ت : بابای من جذابه ، بابای من فلامینگ ... چیز موی صورتی داره ، زخمای خفن کنار لبش داره ، خوشگله ، با نمکه ، فوق العادهست ، زورش زیاده ، عضله داره همه جاش ...♡ ( درک کنید سانزو بابا شما بود نمی گفتید ؟ )
از مدرسه برگشته بودم و به قول معروف در پوست خود نمی گنجیدم ( اصطلاحی که اشاره به خوشحالی یا هیجان زیاد دارد . ) چیزی به ذهنشون برای ناهار نرسید پس داشتن پنکیک درست میکردن . سانزو از پشت دستای ا.ت رو گرفته بود و داشتن تخم مرغ میشکوندن حالا هم دارن ارد الک میکنن . پنکیک درست کردن و خوردن و ا.ت رف تو اتاقش که سانزو از پایین داد زد .
سانزو : بیا بریم بیرون بستنی بخوریم . نیم ساعته حاضر شو .
ا.ت : باشه .
ا.ت پنج دقیقه بعد پاشد موهاشو مرتب کرد . دامنش رو عوض کرد و بلوزش رو در اورد و داشت هودیش رو می پوشید که سانزو جان مثل گا ... چیز مثل ادمی که بلد نیست در بزنه وارد شد .
سانزو : اماده ش ...
که با ا.ت ای که هودیش رو داره از سرس میکشه پایین روبرو شد . ا.ت سرخ سرخ شد .
ا.ت ( با داد ) : برو بیرونننننن .
سانزو ( داره بلند بلند به سرخ شدن ا.ت میخنده ) : باشه باشه داد نزن .
و ا.ت اماده شد و رفتن و ...
تو ماشین :
ا.ت : میگم بابا چطوره در این به بعد وقتی میای تو اتاق در بزنی ؟ چطوره ؟
سانزو یهو بلند بلند بلند خندید و به ا.ت گفت ...
سانزو : نه . میخوام بازم یهویی بیام تو و گوجه شدنت رو ببینم . خیلی خنده دار شده بودی .
و ا.ت سرش رو از روی تاسف تکون داد .
pink daddy with white love پارت دوم
ا.ت : چون مسخرم کرد ... ببخشید ...
سانزو : چرا ؟
( توجه : سانزو الان داره به سمت خونه رانندگی میکنه و به روبرو نگا میکنه )
ا.ت ( سرشو انداخته زمین ): باعث شدم که مدیر بهت زنگ بزنه سرت داد بکشه و ابروی منم رفت ...
سانزو ( پارک کردن ماشین داخل حیاط و همچنین پریدن وسط حرف ا.ت . دقت کردین تو همه سناریو های من پریدن وسط حرف وجود داره حالا ببخشید ادامه )
سانزو در حالی که دستشو رو موهای صورتی ا.ت میکشه : اول اینکه مدیر غلط بکنه سر منو دختر کوچولوم داد بکشه . دوما من به همچنین دختر قوی ای که دارم افتخار میکنم . سوما چرا ابروت بره حقش بود . چهارم دیگه نبینم اینجوری قیافه بگیری و زانو غم بغل کنی . فهمیدی وگرنه از وسط نصفت میکنم .
بعد سانزو چونه ا.ت رو گرفت و صورتشو برگردوند سمت خودش و لپ ا.ت رو بوسید .
بعد از ماشین پیاده شدن و رفتن سمت خونه . ا.ت هم خیلی خوشحال بود و رفت پرید تو بغل سانزو و محکم سانزو رو بغل کرد . بعد سانزو ا.ت رو کلی بوس کرد تا ا.ت رضایت بده و از بغلش بیاد بیرون . ( ناموصن منحرف نشید دخترشه لباش رو نبوسید صورتشو بوسید . )
داخل خونه ( در واقع عمارت شخصی سانزو اینا ) :
ذهن ا.ت : بابای من جذابه ، بابای من فلامینگ ... چیز موی صورتی داره ، زخمای خفن کنار لبش داره ، خوشگله ، با نمکه ، فوق العادهست ، زورش زیاده ، عضله داره همه جاش ...♡ ( درک کنید سانزو بابا شما بود نمی گفتید ؟ )
از مدرسه برگشته بودم و به قول معروف در پوست خود نمی گنجیدم ( اصطلاحی که اشاره به خوشحالی یا هیجان زیاد دارد . ) چیزی به ذهنشون برای ناهار نرسید پس داشتن پنکیک درست میکردن . سانزو از پشت دستای ا.ت رو گرفته بود و داشتن تخم مرغ میشکوندن حالا هم دارن ارد الک میکنن . پنکیک درست کردن و خوردن و ا.ت رف تو اتاقش که سانزو از پایین داد زد .
سانزو : بیا بریم بیرون بستنی بخوریم . نیم ساعته حاضر شو .
ا.ت : باشه .
ا.ت پنج دقیقه بعد پاشد موهاشو مرتب کرد . دامنش رو عوض کرد و بلوزش رو در اورد و داشت هودیش رو می پوشید که سانزو جان مثل گا ... چیز مثل ادمی که بلد نیست در بزنه وارد شد .
سانزو : اماده ش ...
که با ا.ت ای که هودیش رو داره از سرس میکشه پایین روبرو شد . ا.ت سرخ سرخ شد .
ا.ت ( با داد ) : برو بیرونننننن .
سانزو ( داره بلند بلند به سرخ شدن ا.ت میخنده ) : باشه باشه داد نزن .
و ا.ت اماده شد و رفتن و ...
تو ماشین :
ا.ت : میگم بابا چطوره در این به بعد وقتی میای تو اتاق در بزنی ؟ چطوره ؟
سانزو یهو بلند بلند بلند خندید و به ا.ت گفت ...
سانزو : نه . میخوام بازم یهویی بیام تو و گوجه شدنت رو ببینم . خیلی خنده دار شده بودی .
و ا.ت سرش رو از روی تاسف تکون داد .
۶.۱k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.