مافیای من
#مافیای_من
P:22
(ویو هیونجین)
بدون اختیار دستم به سمت لبهاش پیشروی کرد
آروم مشغول نوازش لب های شدم
توی این ۱۰ سال هر روز منتظر برگشتش بودم تا خودمو توی بغلش آروم کنم ولی حالا که برگشته حتی نمیتونم باهاش حرف بزنم
پوزخند صدا داری زدم و با تصور اینکه خوابه گفتم
هیونجین: جالبه!! منی که هر روز چشم به راه اومدنت بودم حالا حتی جرعت نمیکنم بغلت کنم!! حتی نمیتونم باهات حرف بزنم!!
خودمم میدونم حق اینکارو ندارم
من به این روز انداختمت و حالا میگم دوست دارم واقعا پرروعم
چند ثانیه مکس کردم و بعد دوباره ادامه دادم
هیونجین: ولی خب.... قلبم که حالیش نمیشه اون فقط تورو میخاد
(ویو ا.ت)
تک تک حرفاش داشت توی روحم نفوذ میکرد و آزارم میداد
ایم پسر چی داشت که انقدر اذیتم میکرد؟
چند دقیقه فقط سکوت کرد و بعد یهو بلند شد و اومد روی زمین بغل تخت نشست
آروم دستشو بغل تخت گزاشت و سرشو روی دستاش گزاشت
فاصلش با صورتم بشدت کم بود طوری که نفسای داغش به صورتم برخورد میکرد
آروم بلند شد و سرشو نزدیک صورتم کرد
هرچی بهم نزدیک تر میشد ضربان قلبم بالاتر میرفت انگار میخواست از سینم بزنه بیرون
اگه دوباره کارشو تکرار میکرد چی؟
دستمو زیر پتو مشت کردم و هر لحظه منتظر برخورد لب هاش به لب هام بودم ولی با کاری که کرد باعث شد قلبم با سرعت بیشتری به سینم بکوبه
برخورد لبش با پیشونیم
عمیق و دلتنگ بوسید و بعد ازم جدا شد
پایان پارت ۲۲😜
P:22
(ویو هیونجین)
بدون اختیار دستم به سمت لبهاش پیشروی کرد
آروم مشغول نوازش لب های شدم
توی این ۱۰ سال هر روز منتظر برگشتش بودم تا خودمو توی بغلش آروم کنم ولی حالا که برگشته حتی نمیتونم باهاش حرف بزنم
پوزخند صدا داری زدم و با تصور اینکه خوابه گفتم
هیونجین: جالبه!! منی که هر روز چشم به راه اومدنت بودم حالا حتی جرعت نمیکنم بغلت کنم!! حتی نمیتونم باهات حرف بزنم!!
خودمم میدونم حق اینکارو ندارم
من به این روز انداختمت و حالا میگم دوست دارم واقعا پرروعم
چند ثانیه مکس کردم و بعد دوباره ادامه دادم
هیونجین: ولی خب.... قلبم که حالیش نمیشه اون فقط تورو میخاد
(ویو ا.ت)
تک تک حرفاش داشت توی روحم نفوذ میکرد و آزارم میداد
ایم پسر چی داشت که انقدر اذیتم میکرد؟
چند دقیقه فقط سکوت کرد و بعد یهو بلند شد و اومد روی زمین بغل تخت نشست
آروم دستشو بغل تخت گزاشت و سرشو روی دستاش گزاشت
فاصلش با صورتم بشدت کم بود طوری که نفسای داغش به صورتم برخورد میکرد
آروم بلند شد و سرشو نزدیک صورتم کرد
هرچی بهم نزدیک تر میشد ضربان قلبم بالاتر میرفت انگار میخواست از سینم بزنه بیرون
اگه دوباره کارشو تکرار میکرد چی؟
دستمو زیر پتو مشت کردم و هر لحظه منتظر برخورد لب هاش به لب هام بودم ولی با کاری که کرد باعث شد قلبم با سرعت بیشتری به سینم بکوبه
برخورد لبش با پیشونیم
عمیق و دلتنگ بوسید و بعد ازم جدا شد
پایان پارت ۲۲😜
۶.۵k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.