مافیای من
#مافیای_من
P:21
(ویو ا.ت)
* پرش زمانی به 5 صبح *
بیخیال روی تخت نشسته بودم
دیروقت بود و من خوابم نمیبرد
هنوز فکرم درگیر بود
به همین راحتی سست شده بودم؟
عصبی چشمامو روی هم فشار دادم
نباید فکرمو درگیر این چیزا کنم
تنها چیزی که الان باید بهش فکر کنم انتقاممه
تو همین فکرا بودم که با اومدن صدای پا از بیرون اتاق ریشه ی افکارم پاره شد
سریع به خودم اومدم و پتورو روی خودم کشیدم و چشمامو بستم تا خودمو به خواب بزنم
بعد از چند ثانیه در با صدا باز شد و صدای پایی که داشت نزدیکم میشد
چند ثانیه صدای پا قطع شد و بعد با بالا پایین شدن تخت متوجه نشستنش روی تخت شدم
چند دقیقه بی حرکت بود و من منتظر حرفی بودم تا متوجه بشم کیه
ولی با حرکتی که کرد خشک شدم
نشستن دست های گرمش روی لبهام و نوازش لبهام
چند وقت بود کسی لمسم نکرده بود؟
تقریبا داشت یادم میرفت گرمای محبت
بدن گرمش و بدن سردم؟
پایان پارت ۲۱ 😵
P:21
(ویو ا.ت)
* پرش زمانی به 5 صبح *
بیخیال روی تخت نشسته بودم
دیروقت بود و من خوابم نمیبرد
هنوز فکرم درگیر بود
به همین راحتی سست شده بودم؟
عصبی چشمامو روی هم فشار دادم
نباید فکرمو درگیر این چیزا کنم
تنها چیزی که الان باید بهش فکر کنم انتقاممه
تو همین فکرا بودم که با اومدن صدای پا از بیرون اتاق ریشه ی افکارم پاره شد
سریع به خودم اومدم و پتورو روی خودم کشیدم و چشمامو بستم تا خودمو به خواب بزنم
بعد از چند ثانیه در با صدا باز شد و صدای پایی که داشت نزدیکم میشد
چند ثانیه صدای پا قطع شد و بعد با بالا پایین شدن تخت متوجه نشستنش روی تخت شدم
چند دقیقه بی حرکت بود و من منتظر حرفی بودم تا متوجه بشم کیه
ولی با حرکتی که کرد خشک شدم
نشستن دست های گرمش روی لبهام و نوازش لبهام
چند وقت بود کسی لمسم نکرده بود؟
تقریبا داشت یادم میرفت گرمای محبت
بدن گرمش و بدن سردم؟
پایان پارت ۲۱ 😵
۸.۲k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.