★هایبرید شیطون من★
★هایبرید شیطون من★
پارت ۲۲...
چند ثانیه به صورت جونگکوک و گوشای خم شدش از ناراحتی چشای پاپی مانند براقش خیره شد و ناخودآگاه آروم و بیصدا خندش گرفت و سر جونگکوک گیج روی شونش خم شد.
_نه اونقدرام درد نداشت توله.
×پس چرا اینجوری شدی؟!
نفسشو راحت خلاص کرد و دستش آروم و مردد گونه جونگکوک رو نوازش کرد و دست دیگش رو از روی پهلوی جونگکوک جدا کرد و توی جیبش گذاشت.
فقط دوروز بیشتر نبود، بعد از اون هر جور شده تمام تلاشش رو میکرد که فراموشش کنه و میدونست یا حداقل امیدوار بود که بتونه فراموشش کنه.
( ادمین: ای بابا... ولی غیر ممکنه داداش)
زیر پهلو های جونگکوکو گرفت و از اپن پایین آوردن و مچ دستشو گرفت و بردش رو کاناپه نشوندش و تمام کوسنای کاناپه رو توی بغل جونگکوک گذاشت.
×بگیر پاره پارشون کن ...اصن هرکاری میخوای بکن فقط آروم بکیر تا من پروژمو تموم کنم!
×یااا مگه من سگم که بگیرم کوسن پاره کنم؟!
_سری قبل که بودی یهو چیشد؟!نکنه الان گربه شدی؟
×اون سری میخواستم پر بازی کنم!
_الانم پر بازی کن فقط صدات در نیاد
جونگکوک دوباره تخس به کاناپه تکیه داد.
×اگه الان یه هایبرید داشتی باهاش بازی میکردم.
_خیلی خوشحالم ندارم
دستشو لای موهاش کرد و بهشون چنگ زد و نفسشو هوفی داد بیرون
×پس حداقل منو ببر گردش
_چند بار بت بگم توله، من صاحبت نیستم! پس لبای صورتی کوچولوت رو جفت کن تا اون روی سگ من بالا نیومده و تیکه تیکه شون نکردم.
راه افتاد سمت اتاق و نگاه تیزی به جونگکوک کرد و قبل بستن در انگشت اشاره شو به نشونه تهدید بالا آورد:
_صدات در نیاد!
وقتی درو بست چند ثانیه به در بسته تکیه داد و جای گاز جونگکوک رو لمس کرد و نفسشو بیرون داد.
ادامه دارد....
پارت ۲۲...
چند ثانیه به صورت جونگکوک و گوشای خم شدش از ناراحتی چشای پاپی مانند براقش خیره شد و ناخودآگاه آروم و بیصدا خندش گرفت و سر جونگکوک گیج روی شونش خم شد.
_نه اونقدرام درد نداشت توله.
×پس چرا اینجوری شدی؟!
نفسشو راحت خلاص کرد و دستش آروم و مردد گونه جونگکوک رو نوازش کرد و دست دیگش رو از روی پهلوی جونگکوک جدا کرد و توی جیبش گذاشت.
فقط دوروز بیشتر نبود، بعد از اون هر جور شده تمام تلاشش رو میکرد که فراموشش کنه و میدونست یا حداقل امیدوار بود که بتونه فراموشش کنه.
( ادمین: ای بابا... ولی غیر ممکنه داداش)
زیر پهلو های جونگکوکو گرفت و از اپن پایین آوردن و مچ دستشو گرفت و بردش رو کاناپه نشوندش و تمام کوسنای کاناپه رو توی بغل جونگکوک گذاشت.
×بگیر پاره پارشون کن ...اصن هرکاری میخوای بکن فقط آروم بکیر تا من پروژمو تموم کنم!
×یااا مگه من سگم که بگیرم کوسن پاره کنم؟!
_سری قبل که بودی یهو چیشد؟!نکنه الان گربه شدی؟
×اون سری میخواستم پر بازی کنم!
_الانم پر بازی کن فقط صدات در نیاد
جونگکوک دوباره تخس به کاناپه تکیه داد.
×اگه الان یه هایبرید داشتی باهاش بازی میکردم.
_خیلی خوشحالم ندارم
دستشو لای موهاش کرد و بهشون چنگ زد و نفسشو هوفی داد بیرون
×پس حداقل منو ببر گردش
_چند بار بت بگم توله، من صاحبت نیستم! پس لبای صورتی کوچولوت رو جفت کن تا اون روی سگ من بالا نیومده و تیکه تیکه شون نکردم.
راه افتاد سمت اتاق و نگاه تیزی به جونگکوک کرد و قبل بستن در انگشت اشاره شو به نشونه تهدید بالا آورد:
_صدات در نیاد!
وقتی درو بست چند ثانیه به در بسته تکیه داد و جای گاز جونگکوک رو لمس کرد و نفسشو بیرون داد.
ادامه دارد....
۲.۹k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.