★هایبرید شیطون من★
★هایبرید شیطون من★
پارت ۲۴...
روی پاهاش خم شد و تکه های شکسته گلدون رو بدون هیچ حرفی توی دستش گرفت تا جمعشون کنه.
×تهیونگی من راست میگم کوسنه بهش خورد...
جوابی به جونگکوک نداد و تکه های شکسته گلدون رو توی دستش گرفت و رفت و جاروی کوچیکی آورد تا تکه های ریزتر گلدون رو از روی زمین جمع کنه.
متوجه جونگکوک شد که وقتی هیچ ریکشنی ازش نگرفته بود با قیافه آویزون رفت و چهار زانو روی کاناپه نشست و کوسنو توی بغلش گرفت و پیشونیشو محکم توش فشار میداد!
_چته بچه؟
×دروغ گفتم ... دست جونگکوکی بهش خورد!
خفه توی کوسن زمزمه کرد و بالاخره کوسنو از صورتش جدا کرد و با بغض نگاه تهیونگ کرد:
×خیال کردم الان میای کلی دعوام میکنی.
تهیونگ ابروهای بالا رفتشو پایین انداخت و کمی بیصدا خندید ، این هایبرید اعجوبه بود!
برای چند دقیقه پسر دلفریب و کار بلد میشد و دقیقه بعد فرقی با یه پسر بچه شیطون نداشت. آروم سمت جونگکوک قدم برداشت و موهاشو محکم بهم ریخت که باعث شد جونگکوک تند تند پشت سر هم پلک بزنه (ادمین: وووووییییییی کیوتتتتتتت عررررررر) و بهش خیره بشه و دمش ناخودآگاه به چپ و راست بجنبه.
×هرکاری کردی کردی فقط راستشو بگو! حتی اگه مطمئن بودی دعوات میکنم بازم راستشو بگو!
جونگکوک لباشو توی دهنش جمع کرد و پشیمون نگاش کرد.
×اما جونگکوکی دوست نداره دعوا بشه.
کنار جونگکوک روی کاناپه نشست و دستاشو توی هم گره داد.
_پس جونگکوک باید سعی کنه جوری رفتار نکنه که کسی دعواش نکنه. البته دست تو نیست توله سگ جماعت آروم بگیر نیستن. اگه دوست نداری توسط کسی دعوا بشی باید سعی کنه وقتی اشتباهی میکنی مسئولیتش رو قبول کنی!
ادامه دارد....
~~~~~~~~~★★★~~~~~~~~~~
دوست داشتی لایک و فالو کن کوچولو
پارت ۲۴...
روی پاهاش خم شد و تکه های شکسته گلدون رو بدون هیچ حرفی توی دستش گرفت تا جمعشون کنه.
×تهیونگی من راست میگم کوسنه بهش خورد...
جوابی به جونگکوک نداد و تکه های شکسته گلدون رو توی دستش گرفت و رفت و جاروی کوچیکی آورد تا تکه های ریزتر گلدون رو از روی زمین جمع کنه.
متوجه جونگکوک شد که وقتی هیچ ریکشنی ازش نگرفته بود با قیافه آویزون رفت و چهار زانو روی کاناپه نشست و کوسنو توی بغلش گرفت و پیشونیشو محکم توش فشار میداد!
_چته بچه؟
×دروغ گفتم ... دست جونگکوکی بهش خورد!
خفه توی کوسن زمزمه کرد و بالاخره کوسنو از صورتش جدا کرد و با بغض نگاه تهیونگ کرد:
×خیال کردم الان میای کلی دعوام میکنی.
تهیونگ ابروهای بالا رفتشو پایین انداخت و کمی بیصدا خندید ، این هایبرید اعجوبه بود!
برای چند دقیقه پسر دلفریب و کار بلد میشد و دقیقه بعد فرقی با یه پسر بچه شیطون نداشت. آروم سمت جونگکوک قدم برداشت و موهاشو محکم بهم ریخت که باعث شد جونگکوک تند تند پشت سر هم پلک بزنه (ادمین: وووووییییییی کیوتتتتتتت عررررررر) و بهش خیره بشه و دمش ناخودآگاه به چپ و راست بجنبه.
×هرکاری کردی کردی فقط راستشو بگو! حتی اگه مطمئن بودی دعوات میکنم بازم راستشو بگو!
جونگکوک لباشو توی دهنش جمع کرد و پشیمون نگاش کرد.
×اما جونگکوکی دوست نداره دعوا بشه.
کنار جونگکوک روی کاناپه نشست و دستاشو توی هم گره داد.
_پس جونگکوک باید سعی کنه جوری رفتار نکنه که کسی دعواش نکنه. البته دست تو نیست توله سگ جماعت آروم بگیر نیستن. اگه دوست نداری توسط کسی دعوا بشی باید سعی کنه وقتی اشتباهی میکنی مسئولیتش رو قبول کنی!
ادامه دارد....
~~~~~~~~~★★★~~~~~~~~~~
دوست داشتی لایک و فالو کن کوچولو
۳.۳k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.