★هایبرید شیطون من★
★هایبرید شیطون من★
پارت ۲۳...
جلوی آینه وایساد و به گردنش که رد های قرمز و جای گازش که خودنمایی میکرد نگاه انداخت.
_توله سگ احمق...
جونگکوک هیچوقت فکرشو نمیکرد که تهیونگ چقدر دلش میخواد وحشتناک تر از این ردایی که روی گردنش گذاشته رو روی گردن خودش بکاره ولی مطمئنا اگه اینکارو میکرد هیچ دلیل موجهی برای هیونگش پیدا نمیکرد که چرا تمام گردن جونگکوک کبود شده!
قطعا تمام مشکلات این بود، که اون صاحب جونگکوک نبود!
برای لحظه ای به کریس هیونگ بابت داشتن چنین هایبرید دلفریبی حسودی کرد و پشت میزش برگشت.
دلش میخواست تمام فکر و ذکرشو درگیر کارش کنه اما نمیتونست تصور لحظه ای که جونگکوک بهش چسبیده بود و سعی داشت ا*غواش کنه رو از جلوی چشماش دور کنه، در لبتابشپو با یه نفس عمیق باز کرد اما با شنیدن صدای خورد شدن یچی و هین جونگکوک ناخودآگاه لبتابشو کوبید و از جاش پرید.
سریع از اتاق اومد بیرون و به جونگکوک نگاه کرد که کنار گلدون بزرگ شکسته روی زمین جفت دستاشو روی دستش گذاشته بود و با تعجب نگاه گلدون گل میکرد.
نفسشو کلافه بیرون داد و پیشونیش رو مالید.
_باز داشتی چه غلطی میکردی؟!
جونگکوک سریع دهنشو ول کرد و مث همیشه دمشو جلوی خودش با دوتا دستاش نگه داشت و گوشاشو مظلومانه خم کرد و لبای صورتی و براقش جلو داد.
اوکی! حالا چجوری دعواش کنم؟!
×فقط میخواستم بالشت بازی کنم تهیونگی، خودش افتاد پایین راست میگم!
ادامه دارد...
پارت ۲۳...
جلوی آینه وایساد و به گردنش که رد های قرمز و جای گازش که خودنمایی میکرد نگاه انداخت.
_توله سگ احمق...
جونگکوک هیچوقت فکرشو نمیکرد که تهیونگ چقدر دلش میخواد وحشتناک تر از این ردایی که روی گردنش گذاشته رو روی گردن خودش بکاره ولی مطمئنا اگه اینکارو میکرد هیچ دلیل موجهی برای هیونگش پیدا نمیکرد که چرا تمام گردن جونگکوک کبود شده!
قطعا تمام مشکلات این بود، که اون صاحب جونگکوک نبود!
برای لحظه ای به کریس هیونگ بابت داشتن چنین هایبرید دلفریبی حسودی کرد و پشت میزش برگشت.
دلش میخواست تمام فکر و ذکرشو درگیر کارش کنه اما نمیتونست تصور لحظه ای که جونگکوک بهش چسبیده بود و سعی داشت ا*غواش کنه رو از جلوی چشماش دور کنه، در لبتابشپو با یه نفس عمیق باز کرد اما با شنیدن صدای خورد شدن یچی و هین جونگکوک ناخودآگاه لبتابشو کوبید و از جاش پرید.
سریع از اتاق اومد بیرون و به جونگکوک نگاه کرد که کنار گلدون بزرگ شکسته روی زمین جفت دستاشو روی دستش گذاشته بود و با تعجب نگاه گلدون گل میکرد.
نفسشو کلافه بیرون داد و پیشونیش رو مالید.
_باز داشتی چه غلطی میکردی؟!
جونگکوک سریع دهنشو ول کرد و مث همیشه دمشو جلوی خودش با دوتا دستاش نگه داشت و گوشاشو مظلومانه خم کرد و لبای صورتی و براقش جلو داد.
اوکی! حالا چجوری دعواش کنم؟!
×فقط میخواستم بالشت بازی کنم تهیونگی، خودش افتاد پایین راست میگم!
ادامه دارد...
۱.۹k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.