ازدواج اجباری♥ p12
ویو صبح ات
از خواب بیدار شدم دیدم تو اتاقمم کی من امدم اینجا چرا یادم نمیاد ایش ولش کن بلند شدم رفتم حموم 15مینی گرفتم امدم بیرون موهامو خشک کردم بعد یه لباس راحتی پوشیدم(عکسشو گذاشتم)موهامو گوجه ای بستم یکم به صورتم رسیدم رفتم پایین ته هنوز خوابه صبحونه حاضر کردم رفتم بالا صداش کنم تا میخواستم در بزنم در باز شد که خوردیم بهم خیلی به هم نزدیک بودیم
ات: چیزه امدم بیدارت کنم واسه صبخونه(فاصله گرفتن)
ته: ها.. اها باشه
رفتن پایین صبحونه بخورن
ته: اینارو خودت درست کردی؟
ات: اره بخوریم
خوردن ات داشت ظرفا رو شست که ته شروع به حرف زدن کرد
ته: من دارم میرم به یه سفر کاری تا2روز نیستم
ات: چـ چی نه تورو خدا من تنهایی چیکار کنم امروز هم که مدرسه تعطیل هست فردا هم مجبورم لیا رو بیارم خونمون
ته: نه نه پارتی میخوای بگیری
ات:من از این خونه میترسم
ته: یه خونه دارم نزدیک مدرست میبرمت اونجا
ات: اونجا سفیده یا صورتی
ته: سفید صورتی چیه مگه مهد کودکه
ات: ایشش باشه رفتم لباساموجمع کنم
ته: اوکی ولی همه چیزتو برندار 2روز نیستم دیگه برمیگردیم
ات: من اونجا میمونم من از سیاه بدم میاد خب
ته: اوکی ولی اونجایه تخت داره
ات: خدا بگم چیکارت کنه باشه
ات رفت لباسشو عوض کرد بعد لباس هاشو جمع کرد
ات: من آمادم(نفس زنان)
ته: اروم باش نفس بگیر
ات: بریم
رفتن سوار ماشین شدن
ات: نه نه حرکت نکن وایسا
ته: چیزی جا گذاشتی؟
ات: تو مگه قرار نبود بهم ماشین بدی؟
ته عه یادته خب پیاده شو تو پارکینک زیر زمینیه
ات: باشه
پیاده شدن رفتن داخل پارکینک زیر زمینی
ات یااا خدااا این همه ماشینن وای چقدر خوشگلن اما چرا مشکی هستن
ته: رو تو برگردون ماشین تو اونجاست
ات روشو برگردوند
ات: وایییی این چقدر جذابه لعنتیه (عکس جذاب لعنتیو گذاشتم😔)
ته: خوب دیر وقته بریم دیگه
ات: من با ماشین خودم میام
ته: تو گواهی داری؟
ات: ام.. نه
ته: پس زر نزن بیا بریم
رفتن سمت خونه سفیده😂
رسیدن
ات: تو نمیای؟
ته: نه دیگه دیرم شد مواظب خونم باش
ات ایششش نخوردیمش کیلید رو بده
ته: کیلیدی نیست رمزیه5807 اوه اینم کارت بگیر ولی برشکستم نکن رمزش تاریخ تولد خودمه
ات: باشه خدافظ
رفت خونه
ویو ات
وقتی وارد خونه شدم ذوق کردم این همونیه که من میخواممم خیلی ساده و سفید اخیش نشستم روی کاناپه بزار برم اتاقو ببینم گفت یه اتاق داره
رفتم داخل اتاق همه چیش نقره ای بود قشنگه بهتر از اون یکیه رفتم لباسمو عوض کردم بهتره به لیا زنگ بزنم بریم خرید
زنگ زد
ات: الو سلام
لیا: سلام کوفت درد مرض چرا هرچی زنگ میزنم حواب نمیدی ها ازدواج کردی به من نگفتی
ات: همه چیو توضیح داد
لیا. دلم برات سوخت
ات. هوم بریم خرید
لیا. باشه بیا پیش کتاب خونه...
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥
18لایک
18کامنت
از خواب بیدار شدم دیدم تو اتاقمم کی من امدم اینجا چرا یادم نمیاد ایش ولش کن بلند شدم رفتم حموم 15مینی گرفتم امدم بیرون موهامو خشک کردم بعد یه لباس راحتی پوشیدم(عکسشو گذاشتم)موهامو گوجه ای بستم یکم به صورتم رسیدم رفتم پایین ته هنوز خوابه صبحونه حاضر کردم رفتم بالا صداش کنم تا میخواستم در بزنم در باز شد که خوردیم بهم خیلی به هم نزدیک بودیم
ات: چیزه امدم بیدارت کنم واسه صبخونه(فاصله گرفتن)
ته: ها.. اها باشه
رفتن پایین صبحونه بخورن
ته: اینارو خودت درست کردی؟
ات: اره بخوریم
خوردن ات داشت ظرفا رو شست که ته شروع به حرف زدن کرد
ته: من دارم میرم به یه سفر کاری تا2روز نیستم
ات: چـ چی نه تورو خدا من تنهایی چیکار کنم امروز هم که مدرسه تعطیل هست فردا هم مجبورم لیا رو بیارم خونمون
ته: نه نه پارتی میخوای بگیری
ات:من از این خونه میترسم
ته: یه خونه دارم نزدیک مدرست میبرمت اونجا
ات: اونجا سفیده یا صورتی
ته: سفید صورتی چیه مگه مهد کودکه
ات: ایشش باشه رفتم لباساموجمع کنم
ته: اوکی ولی همه چیزتو برندار 2روز نیستم دیگه برمیگردیم
ات: من اونجا میمونم من از سیاه بدم میاد خب
ته: اوکی ولی اونجایه تخت داره
ات: خدا بگم چیکارت کنه باشه
ات رفت لباسشو عوض کرد بعد لباس هاشو جمع کرد
ات: من آمادم(نفس زنان)
ته: اروم باش نفس بگیر
ات: بریم
رفتن سوار ماشین شدن
ات: نه نه حرکت نکن وایسا
ته: چیزی جا گذاشتی؟
ات: تو مگه قرار نبود بهم ماشین بدی؟
ته عه یادته خب پیاده شو تو پارکینک زیر زمینیه
ات: باشه
پیاده شدن رفتن داخل پارکینک زیر زمینی
ات یااا خدااا این همه ماشینن وای چقدر خوشگلن اما چرا مشکی هستن
ته: رو تو برگردون ماشین تو اونجاست
ات روشو برگردوند
ات: وایییی این چقدر جذابه لعنتیه (عکس جذاب لعنتیو گذاشتم😔)
ته: خوب دیر وقته بریم دیگه
ات: من با ماشین خودم میام
ته: تو گواهی داری؟
ات: ام.. نه
ته: پس زر نزن بیا بریم
رفتن سمت خونه سفیده😂
رسیدن
ات: تو نمیای؟
ته: نه دیگه دیرم شد مواظب خونم باش
ات ایششش نخوردیمش کیلید رو بده
ته: کیلیدی نیست رمزیه5807 اوه اینم کارت بگیر ولی برشکستم نکن رمزش تاریخ تولد خودمه
ات: باشه خدافظ
رفت خونه
ویو ات
وقتی وارد خونه شدم ذوق کردم این همونیه که من میخواممم خیلی ساده و سفید اخیش نشستم روی کاناپه بزار برم اتاقو ببینم گفت یه اتاق داره
رفتم داخل اتاق همه چیش نقره ای بود قشنگه بهتر از اون یکیه رفتم لباسمو عوض کردم بهتره به لیا زنگ بزنم بریم خرید
زنگ زد
ات: الو سلام
لیا: سلام کوفت درد مرض چرا هرچی زنگ میزنم حواب نمیدی ها ازدواج کردی به من نگفتی
ات: همه چیو توضیح داد
لیا. دلم برات سوخت
ات. هوم بریم خرید
لیا. باشه بیا پیش کتاب خونه...
ادامه دارد..
حمایت کنید🥺♥
18لایک
18کامنت
۱۷.۸k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.