مدل جذابم✨ پارت1
از زبون شما : صبح 🌞ساعت 7🕖 از خواب پاشدم مامانم رفته بود شرکت و من هم طبق عادتم صبحونه ساده ای 🧇توی اشپز خونه خوردم و به اتاقم رفتم و دوش گرفتم🛀 و بعد دوش اومدم موهام رو خشک کردم و آماده شدم برم شرکت چون امروز مدل عکس📸 های مامانم شده بودم. نه فقط امروز اکثر موقع ها من مدل مامانم میشم. این سری برای تبلیغ رژ لب میخواستم💄 مدل شم برای همین صورتم رو خیلی کم ارایش کردم تا واسه عکاسی گیریمم کنن و یه لباس از توی کمدم انتخاب کردم (عکسی که گذاشتم براتون عکس لباستون هست) وقبل رفتنم یکی از عطر های مورد علاقه رو زدم و به بونا و رایونگ هم قبل راه افتادنم زنگ زدم تا اماده شن باهم بریم .🚶♀️اونا هم قبول کردن بونا گفت که تا 20 دقیقه دیگه حاضره و رایونگ هم گفت تا 40 دقیقه دیگه حاضره اخه اون خیلی دیر حاضر میشه برای همین اول رفتم دنبال بونا تا من برسم اون حاضر شده بود و بعد هم رفتیم دنبال رایونگ وقتی ما رسیدیم رایونگ هنوز داشت موهاش رو درست میکرد💇♀️ و هنوز آرایش💄 و انتخاب لباسش 👗مونده بود من چون عجله داشتم و باید ساعت 11🕚 شرکت میبودم و الان هم ساعت 10 و ربع بود به کمک بونا برای رایونگ یه دست لباس انتخاب کردیم و به اون هم گفتیم که سریع آرایش کنه و اون هم وقتی دید من عجله دارم سریع کارش رو انجام داد و اماده شد که بریم وقتی از خونه در اومدیم ساعت 10 ونیم🕥 بود برای همین با مستقیم رفتیم شرکت و وقتی رسیدیم هنوز دیر نشده بود.من رفتم گیریم بشم و رایونگ بهم گفت: (علامت شما- علامت بونا = علامت رایونگ +)+تا تو گیریم کنی ما منتظرت هستیم. ☺=بونا با تکون دادن سرش حرف رایونگ روتائید کرد. من هم بالبخند بهشون گفتم –ممنونم ازتون😍. وقتی که گیریمم تموم شد واسه عکاسی آماده شدم و بعد کلی عکس بالاخره کار امروز هم تموم شد و بعد از خدافظی با مامانم👋 با بچه ها رفتیم سوار ماشین شدیم و من گفتم که -بچه ها به نظر من الان نریم خونه بریم یه کافه ای یا یه پاساژ= با پاساژ رفتن موافقم باید برای هفته دیگه چند دست لباس بگیرم +منم موافقم🤔 فقط یه چیز نکنه قرار داری که میخوای لباس بگیری؟؟؟ -راست میگه نکنه خبریه؟؟🤨 =نه بابا چه خبری شما که میدونین هر اتفاقی برام بیفته بهتون میگم و مخصوصا توی این موضوع ها حتما ازتون مشورت میخوام پس هیچ خبری نیست🙃.بعد موافقت همه به سمت پاساژی که همیشه از اونجا لباس میخریم🛍 راه افتادیم. وقتی رسیدم بعد کلی چرخیدن هر کدوممون چند دست لباس انتخاب کردیم👗 و خریدیم💴 و بعد توی یه کافه که داخل پاساژ بود نشستیم و مشغول به خوردن نوشدینی هایی که سفارش داده بودیم ☕🧃🥛شدیم . بعد این که از کافه در اومدیم دیگه هوا تاریک شده بود🌆 و بدون هیچ حرفی سوار ماشین شدیم🚗 و راه اوفتادیم سمت خونه و اول بونا رو گذاشتیم خونه چون پدرش رو به موقع برگشتن به خونه حساس بود. و بعد هم رایونگ رو گذاشتم و خودم هم رفتم خونه بعد عکاسی و خریدی که کرده بودیم حسابی خسته بودم رفتم طبق عادتم که هر شب قبل خواب به حموم میرم امشب هم به حموم رفتم و یه چیزی خوردم و خوابیدم😴.یک هفته بعد :از زبان شما: این هفته قرار شده با بچه ها مدل مامانم بشیم چون این هفته رنگ موی جدید رو توی مجله 📔معرفی می کنیم. برای همین به بچه ها زنگ زدم و ازشون خواستم آماده شن تا برای رنگ کردن موهامون بریم شرکت؛ اون ها هم آماده شدن خداروشکر رایونگ دیر نکرد چون از صبح بهش گفته بودم آماده بشه. قبل از رنگ گذاشتن خیلی استرس داشتم 😰چون تا حالا موهام رو رنگ نکرده بودم و همیشه برای رنگ گذاشتن موهام از اسپری های مخصوص مو استفاده میکردم واسه همین از چهرام می بارید که استرس دارم 🤦♀️. وقتی وارد سالن گیریم شدیم بونا کنار دست من نشسته بود و دستش رو گرفته بودم تا استرسم کمتر شه بعد اینکه گیرمور ها اومد اتاق گیریم شروع کرد به رنگ گذاشتن موهامون و مامانم هم بعد از شروع کار گریمور ها اومد توی اون اتاقی که ما توش موهامون رو رنگ می کردیم و بهمون گفت که ما قراره فردا با یه گروه کی پاپ عکاسی مجله📔📸 رو بکنیم.ادامه صحبت از زبون همگی(یاد آوری میکنم علامت ها رو هانا - /بونا= رایونگ + مادر هانا# ): =وای چه خوب 😍خیلی کنجکاو شدم ببینم فردا قراره با کیا عکاسی کنیم 🤔-اره منم خیلی کنجکاو شدم 🤨#خیلی خوب حالا تا فردا بهتون درباره گروه چیز زیادی نمیگم تا وقتی اعضا رو اون ها رو دیدن سرپرایز بشین😉.
.....................................
«Like=لایک»
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
#جیمین
#بی_تی_اس
#موچی
#فیک_جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک
#داستان
#armi
#jimin
#BTS
#kpop
#like
.....................................
«Like=لایک»
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
#جیمین
#بی_تی_اس
#موچی
#فیک_جیمین
#فیک_بی_تی_اس
#فیک
#داستان
#armi
#jimin
#BTS
#kpop
#like
۳۲.۰k
۱۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.