𝐃𝐢𝐟𝐟𝐢𝐜𝐮𝐥𝐭 𝐥𝐨𝐯𝐞, 𝐩𝐚𝐫𝐭 ۲۷
(عشق دشوار پارت ۲۷)
_بیاین داخل
باهم رفتیم داخل و هرکدوم طرفی نشستیم که مادر تهیونگ سر صحبت رو باز کرد
م.ت: خب عزیزم چطوری خوبی
+ممنون من خوبم شما خوبین
م.ت: یکم از خودت تعریف کن
+خب من پارک جینا هستم ۲۳ سالمه و یه داداش بزرگتر از خودم دارم جیمین
م.ت: او پس تو خواهر جیمینی
+بله
م.ت: به مامان بابات میگفتی اونا هم بیان آشنا شیم
+راستیتش مامان بابام خیلی وقت پیش که بچه بودم از هم طلاق گرفتن و من هم تازه برگشتم کره با مامانم از بچه گی فرانسه زندگی کردیم و مامانم الان اینجا نیست و فرانسس و بابام هم فعلا به خاطر کارای شرکت تو نیویورکه
م.ت: ببخشید اگه ناراحتت کردم
+نه اتفاقا دیگه با این موضوع کنار اومدم
پ.ت: خوشبحال آقای پارک که همچین دختر خانومی دارن
با این جمله پدر تهیونگ خجالتی شدم برای همین سرمو پایین انداختم
+نظر لطفتونه
_میبینم که جینا رو دیدید و منو فراموش کردین
با یه نگاه خبیثانه ای تو گوشش خیلی اروم گفتم
+حسوددد😌
اجوما: آقا شام امادس
_ممنون
_شام امادس بریم غذا بخوریم
هممون باهم از جامون بلند شدیم و رفتیم سر میز شام کنار صندلی تهیونگ نشستم و شروع کردیم به خوردن
(چند دقیقه بعد)
تو پیزیرایی نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم که پدر تهیونگ گفت
پ.ت: دیگه دیر وقته بریم بخوابیم
_اتاقتون رو گفتم آماده کردن اجوما راه رو نشون میده
پ.ت: شب یخیر
م.ت: شب خوش
+شب بخیر
_شب بخیر
بعد از رفتن پدر و مادر تهیونگ برگشتم سمت تهیونگ و گفتم
+من دیگه برم بخوابم
_کجا
+اتاقم
_امشب قراره پیش من بخوابی
+چیییی
_نکنه میخوای تو اتاق جداگونه بخوابی
+اره
_همین یه امشب
+نه
_بابا پدر لیا و پدر من باهم دوستای صمیمی هستن و برای اینکه باور کنن همدیگرو خیلی دوست داریم و لیا دست از سرم برداره باید مثل زن و شوهرا رفتار کنیم
+دیگه چی
که یهو تهیونگ با یه حرکت منو انداخت رو کولش و به سمته اتاق حرکت کرد
+هیی بزارم زمین
_سروصدا نکن الان بیدار میشن
در اتاقو باز کردم و منو انداخت رو تخت و درو قفل کرد
+چ..چیکار میکنی
_هیچکاری
+چرا درو قفل کردی
_که فرار نکنی
رفت سمت کمدش و حولش رو برداشت و به سمت حموم رفت همین که درو حموم و بست نفسم رو پر صدا بیرون دارم
+اوفف الان من چطوری لباسام رو برم عوض کنم
رفتم سمت در حموم و زدم ولی جوابی ازش نیومد چند بار زدم که جواب نداد برای همین دستم رو گرفتم جلو چشمام و آروم درو باز کردم و صداش میزدم
+هیی کلید رو بده
+کجایی
که یهو به جسم سفتی برخورد کردم
دستام رو از رو چشمام برداشتم که با دیدن تن لخت تهیونگ جیغ خفیفی کشیدم و دستم رو دوباره گذاشتم جلو چشمام
+م..میگم ک..کیلید رو بده میخوام برم لباسام رو عوض کنم
_بیاین داخل
باهم رفتیم داخل و هرکدوم طرفی نشستیم که مادر تهیونگ سر صحبت رو باز کرد
م.ت: خب عزیزم چطوری خوبی
+ممنون من خوبم شما خوبین
م.ت: یکم از خودت تعریف کن
+خب من پارک جینا هستم ۲۳ سالمه و یه داداش بزرگتر از خودم دارم جیمین
م.ت: او پس تو خواهر جیمینی
+بله
م.ت: به مامان بابات میگفتی اونا هم بیان آشنا شیم
+راستیتش مامان بابام خیلی وقت پیش که بچه بودم از هم طلاق گرفتن و من هم تازه برگشتم کره با مامانم از بچه گی فرانسه زندگی کردیم و مامانم الان اینجا نیست و فرانسس و بابام هم فعلا به خاطر کارای شرکت تو نیویورکه
م.ت: ببخشید اگه ناراحتت کردم
+نه اتفاقا دیگه با این موضوع کنار اومدم
پ.ت: خوشبحال آقای پارک که همچین دختر خانومی دارن
با این جمله پدر تهیونگ خجالتی شدم برای همین سرمو پایین انداختم
+نظر لطفتونه
_میبینم که جینا رو دیدید و منو فراموش کردین
با یه نگاه خبیثانه ای تو گوشش خیلی اروم گفتم
+حسوددد😌
اجوما: آقا شام امادس
_ممنون
_شام امادس بریم غذا بخوریم
هممون باهم از جامون بلند شدیم و رفتیم سر میز شام کنار صندلی تهیونگ نشستم و شروع کردیم به خوردن
(چند دقیقه بعد)
تو پیزیرایی نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم که پدر تهیونگ گفت
پ.ت: دیگه دیر وقته بریم بخوابیم
_اتاقتون رو گفتم آماده کردن اجوما راه رو نشون میده
پ.ت: شب یخیر
م.ت: شب خوش
+شب بخیر
_شب بخیر
بعد از رفتن پدر و مادر تهیونگ برگشتم سمت تهیونگ و گفتم
+من دیگه برم بخوابم
_کجا
+اتاقم
_امشب قراره پیش من بخوابی
+چیییی
_نکنه میخوای تو اتاق جداگونه بخوابی
+اره
_همین یه امشب
+نه
_بابا پدر لیا و پدر من باهم دوستای صمیمی هستن و برای اینکه باور کنن همدیگرو خیلی دوست داریم و لیا دست از سرم برداره باید مثل زن و شوهرا رفتار کنیم
+دیگه چی
که یهو تهیونگ با یه حرکت منو انداخت رو کولش و به سمته اتاق حرکت کرد
+هیی بزارم زمین
_سروصدا نکن الان بیدار میشن
در اتاقو باز کردم و منو انداخت رو تخت و درو قفل کرد
+چ..چیکار میکنی
_هیچکاری
+چرا درو قفل کردی
_که فرار نکنی
رفت سمت کمدش و حولش رو برداشت و به سمت حموم رفت همین که درو حموم و بست نفسم رو پر صدا بیرون دارم
+اوفف الان من چطوری لباسام رو برم عوض کنم
رفتم سمت در حموم و زدم ولی جوابی ازش نیومد چند بار زدم که جواب نداد برای همین دستم رو گرفتم جلو چشمام و آروم درو باز کردم و صداش میزدم
+هیی کلید رو بده
+کجایی
که یهو به جسم سفتی برخورد کردم
دستام رو از رو چشمام برداشتم که با دیدن تن لخت تهیونگ جیغ خفیفی کشیدم و دستم رو دوباره گذاشتم جلو چشمام
+م..میگم ک..کیلید رو بده میخوام برم لباسام رو عوض کنم
۳۶.۱k
۰۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.