[•( ساحـــــل )•]
[•( ساحـــــل )•]
part ³⁶
هانا یکم خودشو جمع و جور میکنه و به آرومی میگه
دو چیز میخوام ازت
یکی اینکه اذیتم نکنی و بهم احترام بذاری
دوم اینکه نباید به عمه جنی کم توجهی کنی ، تو الان تکیه گاه اونی
با بغض ادامه میده
بیچاره اگه میدونست قراره تو چه بدبختی ای زندگی کنه ، هیچوقت اجازه نمی داد وارد زنگیش بشی
- با قانون اولت کاملا موافقم ، تو ملکه ی منی و من همیشه بهت تماما احترام رو میزارم ولی...
قانون دومت یکم برام سخته ، من هیچوقت اون دخترو دوست نداشتم ولی چون تو ازم میخوای به یه شرطی قبول می کنم
هانا با ترس صداش رو بیرون داد
چ..چه شرطی ؟
- دیگه نبینم کنار داداشم بشینی و گرم بگیری ، اگه از این شرط من سر پیچی کنی دیگه از ملکه و احترام خبری نیست ، اون موقع دیگه میشی خدمتکارم و هرچی که میگم باید بهش عمل کنی
هانا با این حرف فلیکس انگار یه سطل آب سرد رو خالی کردن روش ، اشک از چشماش جاری شد و با هق هق شدیدی رو به فلیکس کرد
چرا ؟ چرا داری این کارو باهام میکنی فلیکس ؟ ها ؟ مگه من چیکارت کرده بودم که داری منو از زنگی آزاد مثل مردم عادی محروم می کنی ؟
گریش شدید تر میشه و با صدای بلند تری ادامه میده
فلیکس ، اگه واقعا منو دوست داری ، اگه واقعا برات مهمم تروخدا بزار برم . من و برادرت به هم علاقه داریم و زندگی کردن با هم رو به همه چیز ترجیح میدیم
فلیکس در حالی که وانمود میکرد هیچی نشنیده از جاش بلند میشه و وقتی داره از در بیرون میره میگه
- لباساتو عوض کن و سریع بیا پایین ، ملکه من
این قسمت آخر رو با لبخند کوچیکی گفت و درو بست . وقتی فلیکس رفت هانا با صدای بلند تری گریه کرد ، بعد از چند دیقه گریه کردن بلند شد تا یکی از لباسای داخل کمد رو بپوشه
• ویو هانا •
رفتم در یکی از کمدای اونجا رو باز کردم و دیدم پر از لباسای خوشگله ، ولی من چرا باید اینارو می پوشیدم ؟ برای کسی که هیچ حسی بهش ندارم و حتی با این کارایی که باهام کرد ازش متنفر هم هستم دارم می پوشم؟ هووففف اخه چرا ؟ از جونم چی میخواد این، اخه این همه دختر هست تو دور و ورش چرا باید از بین اونا فقط منو بگیره و اذیت کنه ، من واقعا تهیونگ رو دوست دارم و آیندمو با اون دیده بودم .
یه لباس خوشگل انتخاب کردم و پوشیدم و بعد از اینکه موهامو دم اسبی بستم در اتاق و باز کردم و از پله ها آروم پایین رفتم
⭑نوشته ای از ᗷOᖇᗩ ⭑
♡ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
part ³⁶
هانا یکم خودشو جمع و جور میکنه و به آرومی میگه
دو چیز میخوام ازت
یکی اینکه اذیتم نکنی و بهم احترام بذاری
دوم اینکه نباید به عمه جنی کم توجهی کنی ، تو الان تکیه گاه اونی
با بغض ادامه میده
بیچاره اگه میدونست قراره تو چه بدبختی ای زندگی کنه ، هیچوقت اجازه نمی داد وارد زنگیش بشی
- با قانون اولت کاملا موافقم ، تو ملکه ی منی و من همیشه بهت تماما احترام رو میزارم ولی...
قانون دومت یکم برام سخته ، من هیچوقت اون دخترو دوست نداشتم ولی چون تو ازم میخوای به یه شرطی قبول می کنم
هانا با ترس صداش رو بیرون داد
چ..چه شرطی ؟
- دیگه نبینم کنار داداشم بشینی و گرم بگیری ، اگه از این شرط من سر پیچی کنی دیگه از ملکه و احترام خبری نیست ، اون موقع دیگه میشی خدمتکارم و هرچی که میگم باید بهش عمل کنی
هانا با این حرف فلیکس انگار یه سطل آب سرد رو خالی کردن روش ، اشک از چشماش جاری شد و با هق هق شدیدی رو به فلیکس کرد
چرا ؟ چرا داری این کارو باهام میکنی فلیکس ؟ ها ؟ مگه من چیکارت کرده بودم که داری منو از زنگی آزاد مثل مردم عادی محروم می کنی ؟
گریش شدید تر میشه و با صدای بلند تری ادامه میده
فلیکس ، اگه واقعا منو دوست داری ، اگه واقعا برات مهمم تروخدا بزار برم . من و برادرت به هم علاقه داریم و زندگی کردن با هم رو به همه چیز ترجیح میدیم
فلیکس در حالی که وانمود میکرد هیچی نشنیده از جاش بلند میشه و وقتی داره از در بیرون میره میگه
- لباساتو عوض کن و سریع بیا پایین ، ملکه من
این قسمت آخر رو با لبخند کوچیکی گفت و درو بست . وقتی فلیکس رفت هانا با صدای بلند تری گریه کرد ، بعد از چند دیقه گریه کردن بلند شد تا یکی از لباسای داخل کمد رو بپوشه
• ویو هانا •
رفتم در یکی از کمدای اونجا رو باز کردم و دیدم پر از لباسای خوشگله ، ولی من چرا باید اینارو می پوشیدم ؟ برای کسی که هیچ حسی بهش ندارم و حتی با این کارایی که باهام کرد ازش متنفر هم هستم دارم می پوشم؟ هووففف اخه چرا ؟ از جونم چی میخواد این، اخه این همه دختر هست تو دور و ورش چرا باید از بین اونا فقط منو بگیره و اذیت کنه ، من واقعا تهیونگ رو دوست دارم و آیندمو با اون دیده بودم .
یه لباس خوشگل انتخاب کردم و پوشیدم و بعد از اینکه موهامو دم اسبی بستم در اتاق و باز کردم و از پله ها آروم پایین رفتم
⭑نوشته ای از ᗷOᖇᗩ ⭑
♡ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
۴.۶k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.