✅ من از ولایت پذیری مردم حیرت کردم، شما را نمی دانم....
✅ من از ولایتپذیری مردم حیرت کردم، شما را نمیدانم....
وقتی این متن را یکی از دوستانم فرستاد و خواندم، اشک از چشمانم جاری شد. زمانی که حلقه کوچک طلایشان را به پویش #ایران_همدل هدیه میدادند، مادرِ دختر خانم این اتفاق بزرگ را شرح میداد. او میگفت:«اگر تمام خانهی ما را زیر و رو کنی و شخم بزنی، یک گرم طلا پیدا نمیکنی. نه خودم و نه دخترهایم علاقهای به طلا نداریم و البته پولش را هم نداریم.
از زمانی که طلاهای ازدواجم را دزد برد، یکی دو بار پول روی پول گذاشتم، هزار تومان هزار تومان جمع کردم و گوشواره و انگشتر ارزانقیمتی خریدم که همانها را هم فروختم برای سفر اربعین. تا وقتی که مادرم یک جفت گوشواره خیلی کوچک به دخترم هدیه داد.
روزی که میخواستیم به پویش "مهربانی طلایی" دختران ماهتاب برویم، دخترم یکی از گوشوارههایش را درآورد و گفت: مامان! اینو میخوام بدم برای جبهه مقاومت. گل از گلم شکفت. پرسیدم: مطمئنی دخترم؟ جواب داد: بله مطمئنم. بغلش کردم و برایش دعا کردم.»
✅ @Afsaran_ir
وقتی این متن را یکی از دوستانم فرستاد و خواندم، اشک از چشمانم جاری شد. زمانی که حلقه کوچک طلایشان را به پویش #ایران_همدل هدیه میدادند، مادرِ دختر خانم این اتفاق بزرگ را شرح میداد. او میگفت:«اگر تمام خانهی ما را زیر و رو کنی و شخم بزنی، یک گرم طلا پیدا نمیکنی. نه خودم و نه دخترهایم علاقهای به طلا نداریم و البته پولش را هم نداریم.
از زمانی که طلاهای ازدواجم را دزد برد، یکی دو بار پول روی پول گذاشتم، هزار تومان هزار تومان جمع کردم و گوشواره و انگشتر ارزانقیمتی خریدم که همانها را هم فروختم برای سفر اربعین. تا وقتی که مادرم یک جفت گوشواره خیلی کوچک به دخترم هدیه داد.
روزی که میخواستیم به پویش "مهربانی طلایی" دختران ماهتاب برویم، دخترم یکی از گوشوارههایش را درآورد و گفت: مامان! اینو میخوام بدم برای جبهه مقاومت. گل از گلم شکفت. پرسیدم: مطمئنی دخترم؟ جواب داد: بله مطمئنم. بغلش کردم و برایش دعا کردم.»
✅ @Afsaran_ir
۴۲۲
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.