𝓟𝓪𝓻𝓽 62 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 62 🥺🤍🖇️
چشمامو باز کردم خودش بود چجوری اومده اینجا در حیاط که بستس
ا/ت : صبح بخیر کوچولو
مکس : نتونستم جلوشو بگیرم اومد تو
ا/ت : اشکال نداره صبح بخیر
مکس : صبح توهم بخیر
برش داشتم
مکس : امروز یه نامه اومد
بهش نگاه کردم
ا/ت : چی بود؟
مکس : راجب اینکه نگهبانایی که اونشب اونجا بودن تورو دیدن یا نه
ا/ت : اینو که 3 بار تو این ماه پرسیدن
مکس : ا/ت فکر کنم به یه چیزی شک کردن برای همین دنبالتن
ا/ت : امکان نداره هیچ سرنخی نزاشتم
مکس : شاید یه چیزی از قلم افتاده
ا/ت : امیدوارم اینطوری نباشه
مکس : امیدوارم
آجوما : خب مکس برو کنار
چشمش خورد به من
آجوما : عااا دخترمم که بیدار شده
بهش خندیدم
ا/ت : صبح بخیر آجوما
آجوما : صبح توهم بخیر بلندشو بزار کمکت کنم برو دست و صورتتو بشور
آجوما از همون روز اول که چشمامو باز کردم خیلی هوامو داشته خیلی بهم کمک میکنه خیالم راحته که میتونم بهش اعتماد کنم
کُمَکَم کرد بلند بشم به مکس نگاه کرد بهش نگاه کردم داشت میخندید
آجوما : به چی میخندی برو سر میز دیگه من خودم ا/تو میارم
مکس : چشم آجوما
آجوما بهش خندید
آجوما : برو
مکس رفت کُمَکَم کرد دست و صورتمو بشورم و بُردَم سر میز نشستم رو صندلی
ا/ت : ممنونم
آجوما : کاری نکردم چیزی خواستید بهم بگید
ا/ت و مکس : باشه ممنونم
رفتش ، به مکس نگاه کردم داشت صبحونشو میخورد
ا/ت : مکس
مکس : نه ا/ت حرفشم نزن
ا/ت : مکس لطفا
مکس : نه ا/ت وضعیت خیلی خطرناکه اگه یکی تورو ببینه خیلی بد میشه
ا/ت : اما شاید کسی منو نبینه و نشناسه
مکس : خودت داری میگی شاید
مکس : نه ا/ت نمیشه بزار یکم بهتر بشی قول میدم خودم ببرمت باشه؟
ا/ت : قول میدی ؟
مکس : قول میدم
میخواستم بریم بیرون ولی میگه نمیشه اگه کسی ببینه خطرناکه
انگار ذهنش مشغول بود
ا/ت : چیزی شده مکس؟
مکس : نه نه چیزی نشده فقط یکم کارم زیاده
ا/ت : مطمعنی؟
مکس : البته
دیگه چیزی نگفتم و به بشقاب زل زدم
...........
از سر میز بلند شد اومد بغلم وایساد بهش نگاه کردم صندلی رو برگردوند سمت خودش و جلوم رو زانوهاش نشست با بهت بهش نگاه میکردم
مکس : ا/ت من میرم خب؟ مواظب خودت باش
ا/ت : ب باشه
دستشو برد سمت موهام و نوازش میکرد چقدر عجیب غریب شده بود از جلوم بلند شد
مکس : شب دیر میام منتظرم نمون باشه ؟
ا/ت : باشه
مکس : خداحافظ
ا/ت : خداحافظ
رفتش چرا انقدر عجیب شده بود یه چیزی شده داشتم فکر میکردن که صدای آجوما اومد
آجوما : دخترم صبحونتو بخور دیگه
ا/ت : آجوما اتفاقی افتاده؟
آجوما : نه مثلا چی؟
ا/ت : نمیدونم چرا مکس امروز انقدر عجیب رفتار میکرد؟
آجوما : نه دخترم چیزی نشدن تو خودتو درگیر این چیزا نکن
مکس ویو
رفتم سمت ماشین پوشه رو برداشتم و مورو داخلش انداختم باید اینکارو میکردم تا بتونم چند تا تار از موهاشو بردارم به ا/ت شک کردم خیلی شبیه خواهر گمشدمه رفتارش ، نگاهش ، حرفاش ، چهرش همه ی اینا خیلی شبیه خواهرمه به این شک کردم که نکنه ا/ت همون خواهر گمشدم باشه توی بچگی یادمه اونموقع ها خواهرم کوچیک بود چقدر ذوق کرده بودم که کوچولوعه اونموقع هاام خیلی خوشگل بود همش بهش حسودی میکردم
اونشب پیشش خوابیده بودم احساس کردم یکی اومد تو اتاق چشمامو باز کردم دیدم که یه مرد سیاه پوشه خواستم جیغ بزنم ولی اومد و دهنمو گرفت 2 تا بودن اون یکی خواهرمو برداشت و رفت نتونستم کار کنم گریه میکردم بلاخره ولم کرد و فرار کرد جیغ زدم ولی وقتی اومدن خیلی دیر شده بود اونو برده بودن به خودم قول دادم که هرجا باشه پیداش کنم امیدوارم ا/ت همون دختر باشه
چشمامو باز کردم خودش بود چجوری اومده اینجا در حیاط که بستس
ا/ت : صبح بخیر کوچولو
مکس : نتونستم جلوشو بگیرم اومد تو
ا/ت : اشکال نداره صبح بخیر
مکس : صبح توهم بخیر
برش داشتم
مکس : امروز یه نامه اومد
بهش نگاه کردم
ا/ت : چی بود؟
مکس : راجب اینکه نگهبانایی که اونشب اونجا بودن تورو دیدن یا نه
ا/ت : اینو که 3 بار تو این ماه پرسیدن
مکس : ا/ت فکر کنم به یه چیزی شک کردن برای همین دنبالتن
ا/ت : امکان نداره هیچ سرنخی نزاشتم
مکس : شاید یه چیزی از قلم افتاده
ا/ت : امیدوارم اینطوری نباشه
مکس : امیدوارم
آجوما : خب مکس برو کنار
چشمش خورد به من
آجوما : عااا دخترمم که بیدار شده
بهش خندیدم
ا/ت : صبح بخیر آجوما
آجوما : صبح توهم بخیر بلندشو بزار کمکت کنم برو دست و صورتتو بشور
آجوما از همون روز اول که چشمامو باز کردم خیلی هوامو داشته خیلی بهم کمک میکنه خیالم راحته که میتونم بهش اعتماد کنم
کُمَکَم کرد بلند بشم به مکس نگاه کرد بهش نگاه کردم داشت میخندید
آجوما : به چی میخندی برو سر میز دیگه من خودم ا/تو میارم
مکس : چشم آجوما
آجوما بهش خندید
آجوما : برو
مکس رفت کُمَکَم کرد دست و صورتمو بشورم و بُردَم سر میز نشستم رو صندلی
ا/ت : ممنونم
آجوما : کاری نکردم چیزی خواستید بهم بگید
ا/ت و مکس : باشه ممنونم
رفتش ، به مکس نگاه کردم داشت صبحونشو میخورد
ا/ت : مکس
مکس : نه ا/ت حرفشم نزن
ا/ت : مکس لطفا
مکس : نه ا/ت وضعیت خیلی خطرناکه اگه یکی تورو ببینه خیلی بد میشه
ا/ت : اما شاید کسی منو نبینه و نشناسه
مکس : خودت داری میگی شاید
مکس : نه ا/ت نمیشه بزار یکم بهتر بشی قول میدم خودم ببرمت باشه؟
ا/ت : قول میدی ؟
مکس : قول میدم
میخواستم بریم بیرون ولی میگه نمیشه اگه کسی ببینه خطرناکه
انگار ذهنش مشغول بود
ا/ت : چیزی شده مکس؟
مکس : نه نه چیزی نشده فقط یکم کارم زیاده
ا/ت : مطمعنی؟
مکس : البته
دیگه چیزی نگفتم و به بشقاب زل زدم
...........
از سر میز بلند شد اومد بغلم وایساد بهش نگاه کردم صندلی رو برگردوند سمت خودش و جلوم رو زانوهاش نشست با بهت بهش نگاه میکردم
مکس : ا/ت من میرم خب؟ مواظب خودت باش
ا/ت : ب باشه
دستشو برد سمت موهام و نوازش میکرد چقدر عجیب غریب شده بود از جلوم بلند شد
مکس : شب دیر میام منتظرم نمون باشه ؟
ا/ت : باشه
مکس : خداحافظ
ا/ت : خداحافظ
رفتش چرا انقدر عجیب شده بود یه چیزی شده داشتم فکر میکردن که صدای آجوما اومد
آجوما : دخترم صبحونتو بخور دیگه
ا/ت : آجوما اتفاقی افتاده؟
آجوما : نه مثلا چی؟
ا/ت : نمیدونم چرا مکس امروز انقدر عجیب رفتار میکرد؟
آجوما : نه دخترم چیزی نشدن تو خودتو درگیر این چیزا نکن
مکس ویو
رفتم سمت ماشین پوشه رو برداشتم و مورو داخلش انداختم باید اینکارو میکردم تا بتونم چند تا تار از موهاشو بردارم به ا/ت شک کردم خیلی شبیه خواهر گمشدمه رفتارش ، نگاهش ، حرفاش ، چهرش همه ی اینا خیلی شبیه خواهرمه به این شک کردم که نکنه ا/ت همون خواهر گمشدم باشه توی بچگی یادمه اونموقع ها خواهرم کوچیک بود چقدر ذوق کرده بودم که کوچولوعه اونموقع هاام خیلی خوشگل بود همش بهش حسودی میکردم
اونشب پیشش خوابیده بودم احساس کردم یکی اومد تو اتاق چشمامو باز کردم دیدم که یه مرد سیاه پوشه خواستم جیغ بزنم ولی اومد و دهنمو گرفت 2 تا بودن اون یکی خواهرمو برداشت و رفت نتونستم کار کنم گریه میکردم بلاخره ولم کرد و فرار کرد جیغ زدم ولی وقتی اومدن خیلی دیر شده بود اونو برده بودن به خودم قول دادم که هرجا باشه پیداش کنم امیدوارم ا/ت همون دختر باشه
۱۲۲.۷k
۱۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.