𝓟𝓪𝓻𝓽 61 🥺🤍🖇️
𝓟𝓪𝓻𝓽 61 🥺🤍🖇️
جانگکوک : بازم ممنونم... شبت بخیر
آیشه : شب توهم بخیر
رفتم سمت اتاقم درو باز کردم پنجره باز بود و هوای خنکی توی اتاق پیچیده بود درو بستم و خودمو رو تخت پرت کردم به سنجاق سر نگاه کردم سوخته بود رنگش رفته بود ا/ت بهت قول میدم پیدات کنم نمیزارم ازم دور باشی
یه صدایی اومد صدای فیلیپ بود داشت گریه میکرد بلند شدم و رفتم سمت اتاقش درو باز کردم آره خودش بود رفتم سمتش و بغلش کردم
جانگکوک : گریه نکن خواب بد دیدی؟
بهش نگاه کردم چشمش به من افتاد ساکت شد بهش خندیدم
جانگکوک : چرا انقدر تو بامزه ای
خندید تازه گیا یاد گرفته بود وقتی میخندید دست و پا میزد
جانگکوک : فیلیپ قول میدم اگه مامانت زنده باشه پیداش کنم بهت قول میدم
بهم زل زده بود
جانگکوک : تو چقدر خوشگلی کوچولو
بالا گرفتمش دست و پا میزد ذوق کرده بود
.........
کلی باهاش بازی کردم الانم خوابیده بود خیلی خوشگل خوابیده بود بلند شدم رفتم بیرون به ساعت نگاه کردم 2:00 شب بود خوابم نمیومد رفتم حیاط یاد ا/ت افتادم دختری که برای باغبون شدن اومده بود اینجا ولی تقدیر باهاش چیکار کرد آخ ا/ت ای کاش اینجا بودی ای کاش اینطوری نمیشد اما من میدونم که تو زنده ای من میدونم پیدات میکنم قول میدم
ا/ت ویو
امشب اصلا خوابم نمیبرد هر کاری کردم رو پهلوی راست خوابیدم برگشتم به پهلوی چپ خوابیدم ولی نه خوابم نمیبرد نیم خیز روی تخت نشستم و به پنجره خیره شدم نمیتونم برم کنارش پس فقط میتونم از اینجا بهش نگاه کنم ستاره ها خیلی قشنگ بودن
کشوی کنار تختو باز کردم کتابو برداشتم همون کتابی که همیشه آرومم میکرد شروع کردم به خوندنش
..................
صبح با صدای جیک جیک بیدار شدم چشمامو باز کردم خودش بود چجوری اومده اینجا در حیاط که بستس
ا/ت : صبح بخیر کوچولو
جانگکوک : بازم ممنونم... شبت بخیر
آیشه : شب توهم بخیر
رفتم سمت اتاقم درو باز کردم پنجره باز بود و هوای خنکی توی اتاق پیچیده بود درو بستم و خودمو رو تخت پرت کردم به سنجاق سر نگاه کردم سوخته بود رنگش رفته بود ا/ت بهت قول میدم پیدات کنم نمیزارم ازم دور باشی
یه صدایی اومد صدای فیلیپ بود داشت گریه میکرد بلند شدم و رفتم سمت اتاقش درو باز کردم آره خودش بود رفتم سمتش و بغلش کردم
جانگکوک : گریه نکن خواب بد دیدی؟
بهش نگاه کردم چشمش به من افتاد ساکت شد بهش خندیدم
جانگکوک : چرا انقدر تو بامزه ای
خندید تازه گیا یاد گرفته بود وقتی میخندید دست و پا میزد
جانگکوک : فیلیپ قول میدم اگه مامانت زنده باشه پیداش کنم بهت قول میدم
بهم زل زده بود
جانگکوک : تو چقدر خوشگلی کوچولو
بالا گرفتمش دست و پا میزد ذوق کرده بود
.........
کلی باهاش بازی کردم الانم خوابیده بود خیلی خوشگل خوابیده بود بلند شدم رفتم بیرون به ساعت نگاه کردم 2:00 شب بود خوابم نمیومد رفتم حیاط یاد ا/ت افتادم دختری که برای باغبون شدن اومده بود اینجا ولی تقدیر باهاش چیکار کرد آخ ا/ت ای کاش اینجا بودی ای کاش اینطوری نمیشد اما من میدونم که تو زنده ای من میدونم پیدات میکنم قول میدم
ا/ت ویو
امشب اصلا خوابم نمیبرد هر کاری کردم رو پهلوی راست خوابیدم برگشتم به پهلوی چپ خوابیدم ولی نه خوابم نمیبرد نیم خیز روی تخت نشستم و به پنجره خیره شدم نمیتونم برم کنارش پس فقط میتونم از اینجا بهش نگاه کنم ستاره ها خیلی قشنگ بودن
کشوی کنار تختو باز کردم کتابو برداشتم همون کتابی که همیشه آرومم میکرد شروع کردم به خوندنش
..................
صبح با صدای جیک جیک بیدار شدم چشمامو باز کردم خودش بود چجوری اومده اینجا در حیاط که بستس
ا/ت : صبح بخیر کوچولو
۱۰۷.۹k
۱۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.