༒︎ 𝔇𝔢𝔞𝔱𝔥 𝔟𝔞𝔯 𝔤𝔞𝔪𝔞𝔰 ༒︎ 𝔭𝔞𝔯𝔱 3
༒︎ 𝔇𝔢𝔞𝔱𝔥 𝔟𝔞𝔯 𝔤𝔞𝔪𝔞𝔰 ༒︎ 𝔭𝔞𝔯𝔱 3
{ سعی کردم خابم ببره... }
( فردا صبح )
✚ ا/ت،، ا/ت.. ا/ت بلند شو باید بریم
✙چی شده... چه خبره
✚ پاشو باید بریم ما زیاد دور نیستیم اگه بفهمن فرار کردیم پیدامون میکنن
✙ بزار بخابم
{ که یهو پاهاشو گرفت و کشون کشون داشت کیبرد }
✙ هی هی هی داری چی کار میکنی
✚ تو نمیای پس خودم میبرمت
✙ باشه باشه بزارم زمین خودم میام
{ منو گزاشت زمین و بلند شدم و به راهمون ادامه دادیم . چند ساعتی بود که داشتیم راه میرفتیم که خیلی خسته شده بودیم و گرسنه بودیم.
که جانگ کوک گفت }
✚ وای خدا،، ا/ت اونجا رو...
✙ داری شوخی میکنی؟؟؟ وای خدا چطور ممکنه
{ جانگ کوک یه کلبه پیدا کرده بود که راهش حدودا نیم ساعت بود سریع تر از قبل داشتیم میدویدیم سمت کلبه....
وقتی بهش رسیدیم یه کم ترسیده بودم }
✙ کوک، تو در بزن
✚ در بزنم؟؟ اینجا هیچ کس نیست
{ و در رو باز کرد و رفت تو ...
کلبه هالی بود و هیچ وسیله ای هم توش نبود
مثل یه مکعب میموند اما خب تنها جایی بود که داشتیم، بهتر از زیر درخت خابیدن بود }
✙ فکر کنم الان بتونیم اتیش روشن کنیم نه ؟
✚ اره فکر کنم بشه
✙ خب چوب از کجا بیاریم
✚ مثلا وسط جنگلی ها
✙ اوه راس میگی اما یه جورایی این وقت روز نیاز ب اتیش نداریم
✚ ب این فکر نکرده بودم، افرین
{ لبخندی زدم و رفتم یه گوشه نشستم و کولمو باز کردم و توش رو گشتم
میدونستم هیچ هیچ واسه خوردن نزاشتم توش و الکی داشتم میگشتم
که یهو دستم خورد به یه چیز نرم
اوردمش بیرون که دیدم نونه
اوه حتما مادرم برام گزاشته، ناراحتم که ترکش کردم
اما خب، منم باید زندگی خودمو داشته باشم }
✙ کوک بیا اینجا
✚ بله
{ نوه رو نصف کردم و نصفش رو ب اون دادم }
✚ وااااااو( اکلیلی میشود ) مرسی ا/ت :)
✙ هرچی باشه تو جون هر دومون رو نجات دادی
( شب )
✚ ا/ت فکر نکنم دیگه بتونیم اینجا بمونیم
✙ چرا مگه چیه
✚ امروز انتخابات بود، منم که صد از صد اسمم در اومده
و وقتی دیدن نیستم و نیستی
حتما میان دنبالمون
✙ راس میگی، به اینجاش توجه نکرده بودم
{ بلند شدیم و از کلبه خارج شدیم و سعی کردیم هیچ ردی به جا نزاریم
ساعت حدود 9 شب بود و هوا سرد بود و ما داشتیم به راهمون ادامه میدادیم
ساعت تقریبا 10 بود و ما خیلی خسته بودیم و یه جا نشستیم که جانگ کوک کولشو بر داشت و داشت دنبال چیز خاصی میگشد }
✙ کوک داری دنبال چیزی میگردی؟
✚ نه مهم نیست
{ همینطور کولشو زیر و رو میکرد و میگشد }
✙ اما این طور ب نظر نمیاد ها
✚ هوووووف دنبال عکس برادرمم وقتی تو کلبه بودیم دستم بود
✙ نگران نباش پیداش میکنیم
اون هنوز تو سنی نیست که در خطر باشه
✚ میدونم اما دلم براش تنگ شده
{ سعی کردم خابم ببره... }
( فردا صبح )
✚ ا/ت،، ا/ت.. ا/ت بلند شو باید بریم
✙چی شده... چه خبره
✚ پاشو باید بریم ما زیاد دور نیستیم اگه بفهمن فرار کردیم پیدامون میکنن
✙ بزار بخابم
{ که یهو پاهاشو گرفت و کشون کشون داشت کیبرد }
✙ هی هی هی داری چی کار میکنی
✚ تو نمیای پس خودم میبرمت
✙ باشه باشه بزارم زمین خودم میام
{ منو گزاشت زمین و بلند شدم و به راهمون ادامه دادیم . چند ساعتی بود که داشتیم راه میرفتیم که خیلی خسته شده بودیم و گرسنه بودیم.
که جانگ کوک گفت }
✚ وای خدا،، ا/ت اونجا رو...
✙ داری شوخی میکنی؟؟؟ وای خدا چطور ممکنه
{ جانگ کوک یه کلبه پیدا کرده بود که راهش حدودا نیم ساعت بود سریع تر از قبل داشتیم میدویدیم سمت کلبه....
وقتی بهش رسیدیم یه کم ترسیده بودم }
✙ کوک، تو در بزن
✚ در بزنم؟؟ اینجا هیچ کس نیست
{ و در رو باز کرد و رفت تو ...
کلبه هالی بود و هیچ وسیله ای هم توش نبود
مثل یه مکعب میموند اما خب تنها جایی بود که داشتیم، بهتر از زیر درخت خابیدن بود }
✙ فکر کنم الان بتونیم اتیش روشن کنیم نه ؟
✚ اره فکر کنم بشه
✙ خب چوب از کجا بیاریم
✚ مثلا وسط جنگلی ها
✙ اوه راس میگی اما یه جورایی این وقت روز نیاز ب اتیش نداریم
✚ ب این فکر نکرده بودم، افرین
{ لبخندی زدم و رفتم یه گوشه نشستم و کولمو باز کردم و توش رو گشتم
میدونستم هیچ هیچ واسه خوردن نزاشتم توش و الکی داشتم میگشتم
که یهو دستم خورد به یه چیز نرم
اوردمش بیرون که دیدم نونه
اوه حتما مادرم برام گزاشته، ناراحتم که ترکش کردم
اما خب، منم باید زندگی خودمو داشته باشم }
✙ کوک بیا اینجا
✚ بله
{ نوه رو نصف کردم و نصفش رو ب اون دادم }
✚ وااااااو( اکلیلی میشود ) مرسی ا/ت :)
✙ هرچی باشه تو جون هر دومون رو نجات دادی
( شب )
✚ ا/ت فکر نکنم دیگه بتونیم اینجا بمونیم
✙ چرا مگه چیه
✚ امروز انتخابات بود، منم که صد از صد اسمم در اومده
و وقتی دیدن نیستم و نیستی
حتما میان دنبالمون
✙ راس میگی، به اینجاش توجه نکرده بودم
{ بلند شدیم و از کلبه خارج شدیم و سعی کردیم هیچ ردی به جا نزاریم
ساعت حدود 9 شب بود و هوا سرد بود و ما داشتیم به راهمون ادامه میدادیم
ساعت تقریبا 10 بود و ما خیلی خسته بودیم و یه جا نشستیم که جانگ کوک کولشو بر داشت و داشت دنبال چیز خاصی میگشد }
✙ کوک داری دنبال چیزی میگردی؟
✚ نه مهم نیست
{ همینطور کولشو زیر و رو میکرد و میگشد }
✙ اما این طور ب نظر نمیاد ها
✚ هوووووف دنبال عکس برادرمم وقتی تو کلبه بودیم دستم بود
✙ نگران نباش پیداش میکنیم
اون هنوز تو سنی نیست که در خطر باشه
✚ میدونم اما دلم براش تنگ شده
۱۵.۸k
۰۲ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.