بهترین شب خوشی
بهترین شب خوشی
پارت اول
_:داشتم توی خیابون های سئول میگشتم که یهو یه دختر بهم برخورد..
+:اهههه.. ببخشید
_:برای یه لحظه محوش شدم برگه ها یی که رو زمین ریخته بودن رو جمع کردم ازش خواستم شمارشو بده اما یکم شک داشت
+:....یکم بیشتر نگاهش کردم دیدم خلی آشناست عهههه جونگ کوکه .... یه لحظه مکث کردم شمارمو بهش دادم ....
۴ ساعت بعد
_:تلفنم زنگ خورد. دختره بود
+:سلام خوب هستی ..
من همون دختری هستم که توی خیابون بهت برخورد
_:بله فهمیدم .. اممم میخواستم بیشتر آشنا شیم
+:آه بله ... میخواستم.... میخواستم یه چیزی بگم....
_:بله بگو...
+:امممم. ... من پن شمارو میشناسم شما جونگ کوک بی تی اس هستید......
_:اوهه مثل اینکه میشناسیم
+:او بله میخواستم بهت بگم که من از بچگی طرفدارتون بودم و ..و خیلی سال هست که عاشقتم.....
_:ااااا.... خیل یهویی بود
....
+:بله میدونم ولی من ازتون میخوام همدیگرو ببینیم نه بصورت طرفدار بلکه بصورت... دوست دخترت...
_:مکثی کرد .... اوکی فردا میبینمت دوست دخترم
+:اممم.... شبت بخیر
_:همینطور
......منتظر پارت بعد باشید (ToT)
پارت اول
_:داشتم توی خیابون های سئول میگشتم که یهو یه دختر بهم برخورد..
+:اهههه.. ببخشید
_:برای یه لحظه محوش شدم برگه ها یی که رو زمین ریخته بودن رو جمع کردم ازش خواستم شمارشو بده اما یکم شک داشت
+:....یکم بیشتر نگاهش کردم دیدم خلی آشناست عهههه جونگ کوکه .... یه لحظه مکث کردم شمارمو بهش دادم ....
۴ ساعت بعد
_:تلفنم زنگ خورد. دختره بود
+:سلام خوب هستی ..
من همون دختری هستم که توی خیابون بهت برخورد
_:بله فهمیدم .. اممم میخواستم بیشتر آشنا شیم
+:آه بله ... میخواستم.... میخواستم یه چیزی بگم....
_:بله بگو...
+:امممم. ... من پن شمارو میشناسم شما جونگ کوک بی تی اس هستید......
_:اوهه مثل اینکه میشناسیم
+:او بله میخواستم بهت بگم که من از بچگی طرفدارتون بودم و ..و خیلی سال هست که عاشقتم.....
_:ااااا.... خیل یهویی بود
....
+:بله میدونم ولی من ازتون میخوام همدیگرو ببینیم نه بصورت طرفدار بلکه بصورت... دوست دخترت...
_:مکثی کرد .... اوکی فردا میبینمت دوست دخترم
+:اممم.... شبت بخیر
_:همینطور
......منتظر پارت بعد باشید (ToT)
۲.۴k
۲۹ دی ۱۴۰۲