پارت رمانسفرعشق

#پارت_۷۰ #رمان_سفر_عشق
با بوسه های ریزی که رو صورتم حس میکردم چشامو باز کردم
با صورت خندون رسام روبه رو شدم
من:سلام
رسام بوسه ای به پیشونیم زد و پیشونیشو گذاشت رو پیشونیم
رسام:سلام به روی ماهت
لبخند زدم
رسام:مامان اینا و دوستات پاینن
من:واقعا
بلند شد و کمک کرد بلند شم:آره واقعا
نشستم رو تخت
من:آخ
رسام با نگرانی:چیشدی؟
چپ چپ نگاش کردم و گفتم:چیشدم؟ درد دارم دیگه
رسام:برم به مامانت بگم بیاد
من:نه ببرم حموم
رسام:چشم
بغلم کرد و بردم حموم گذاشتم داخل وان که پر گل رز و محمدی بود
آب گرم بود و باعث میشد زیاد درد نداشته باشم
رسام نشست لبه وان:میخای بیام پیشت بشورمت
چشم غره ای بهش رفتم:نخیر لازم نکرده
خندید و گفت:کار داشتی صدام کن
سری تکون دادم رسام چشمکی زد و رفت
خودمو شستم و حوله برداشتم و دورم پیچیدم
رفتم بیرون رسام تخت رو تمیز کرده بود و ملحفه های خونی رو انداخته بود سطل آشغال
رفتم جلوی میز آرایش
لوسیون مو و بدنمو زدم و عطر خوشبوم marimi رو به گلوم و مچ دستام زدم
مرطوب کننده به صورتم زدم و رژ گلبهی
موهامو خشک کردم و بافتم
لباس زیرای سفیدمو پوشیدم یه تاپ مشکی با شورتک سفید
صندل رو فرشیه مشکی هم پوشیدم و رفتم از اتاق بیرون
همه تو حال نشسته بودن
من:سلام
همه سلام کردن و صبح بخیر گفتن
مامان:بیا بشین ببینم
رفتم بین مامان و مامان فرنوش نشستم
دخترا هم روبه روم بودن رسام هم رو مبل تک نفره نشسته بود و نگام میکرد و لبخند میزد
مامان:دیشب چطور بود
به رسام نگاه کردم که خندید
من:خوب بود
رسام:خوب نبود
مامان فرنوش:عه چرا
رسام:این دخترتون همش جیغ میزد و آخ و اوخ میکرد
همه خندیدن
جیغ زدم:رسام
رسام:بیا الانم که کاریش ندارم جیغ میزنه
بلند شدم و رفتم نشستم رو پاش نیشگونی از پهلوش گرفتم
رسام:آی آخ آخ
من:کوفت کی من جیغ زدم
رسام:عشقم یادت رفته؟ میخای جلو همه بگم
نالیدم:رسام
گونمو بوسید:جون دل رسام
برگشتم سمت مامان فرنوش
من:مامان پسرتو نگا اذیتم میکنه
مامان فرنوش:غلط میکنه
رسام با چشای گرد:عه
مامان:به دومادم توهین نکنین
رسام نیشش باز شد
رسا:زنداداش عمه نشدم
رسام:چرا ردیف کردم واست که بیکار تو خونه نباشی بچه منو ترو خشک کنی
با مشت زدم به سینش
مامان:دوماد انقد دخترمو حرص نده
هلیا:راست میگه خاله انقد حرصش نده
رسام محکم بغلم کرد و لبمو بوسید
رسام:قربونش برم من خانوم گلیمو دوست دارم
لبخند زدم و سرمو رو شونش گذاشتم
سودا:میگم شما گرسنتون نیس
من:واااای چرا
رسام بلند شد و منم بغلش
رسام:برم به خانومم کاچی بدم
همه خندیدن
رفتیم داخل آشپزخونه
رو میز پر خوراکی مقوی بود
رسام نشست رو صندلی منم گذاشت رو پاش
دیدگاه ها (۴)

#پارت_۷۱ #رمان_سفر_عشقمامان اینا و دخترا هم اومدن نشستنرسام ...

#پارت_۷۲ #رمان_سفر_عشقآریا:خیلی نمک میریزی دومادرهام:گوله نم...

چطوره؟

چطوره؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط