جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۲۱
ویو کوک : با این حرفش لبخندی زدم و گونش رو کشیدم .... بعد اینکه بانو افتخار دادن و دست از خرید برداشتن رفتیم سمت حساب دار تا وسایل رو حساب کنه کیسه هارو برداشتم و کلید رو دادم به ا.ت که سریع بره و در ماشین رو باز کنه ... کیسه هارو گذاشتم صندلی عقب که ا.ت با شتاب رفت و صندلی عقب نشست همینجوری نگاش میکردم که و گفت ....
ا.ت : چرا اینجوری نگا میکنی برو دیگه
کوک : بیا جلو
ا.ت : نوچ نمیشه خوراکیام تنها میمونن
کوک : من تنها نمیمونم ؟
ا.ت : نه تو با ماشینت حال کن
کوک : بیا جلو
ا.ت : نمیام زورگو
کوک : ا.تتتت
ا.ت : ها چیه ؟ بزار یکم اینارو کوفت کنمممممم بعدا
کوک : هوفففف امان از لجبازیای خاتون که بگیره ول نمیکنه
ا.ت : ( پقی زد زیر خنده ) وای کوک ... خاتون ؟ من خاتونم ؟ ای خداااا ... مگه تو زمان خاتون بودی که لجبازیش رو ببینی ؟
کوک : آره ... خب خاتون تویی منم میبینم
ا.ت : باشه بابا باشه حالاتو بزار من خوراکیام رو بخورم بعدا میام جلک بشینم قشنگ از زیباییم حال کنی
کوک : من که خوشگل ترم
ا.ت : آره ولی من خوشگل تر ترم
کوک : تسلیم
ا.ت : آفرین حالا گمشو گازشو بگیر عجقم
کوک : گمشم ؟ گمشو بیا خودت برون
ا.ت : اِاِاِاِاِاِاِاِاِ کوک باشه بابا ... شاهزاده جانم بی زحمت این سواری را به حرکت بیار که آشوب دلم آرام گردد
کوک : ( خنده ) وای ا.ت اینجور حرف زدن اصلا بهت نمیاد ولی چشم
ا.ت : سپاس بر عشق بی پایانم ( یه بوس پروازی میفرسته )
کوک : از دست تو
ویو ا.ت : کوک ماشین رو به حرکت در آورد و گازشو داد منم که واسه خوراکیام کمین کرده بودم سمتشون حمله ور شدم و شروع کردم به خوردن و چی بگم عجب حالی میداد ... کوک هم که هر دیقه یه نگاهی بهم مینداخت و یواشکی ریز ریز میخندید که نیشگونش گرفتم و با داهن پر پاستیل در کیوت ترین حالت گفتم ...
ا.ت : چرا میخندی ؟
کوک : هیچی ( خنده )
ا.ت : دیوونهای ؟ به هیچی اینجور میخندن ؟
کوک : ا.ت قیافت شبیه اون خرگوشایی که به زور یچی رو کردن تو دهنشون که دهنی بشه و مثلا کس دیگهای نخوره شده ( خنده 😂 ) ( نویسنده : این قیافه میشه قیافهی رفیق گشنم که وقتی نمیخواد از خوراکیاش بخورم و همرو دهنی میکنه هستش 😂 )
ا.ت : خدا ازت نگذره اینجوری میگی بهت خوراکی بدم ؟ امکان نداره
کوک : نخیرم بخور شما من خودم میرم یه عالمه شیرموز بخورم
ا.ت : برا منم بگیر
کوک : شما از شیرکاکائو هات دادی ؟
ا.ت : نه نمیخوامم بدم ولی واسه منم بخر
کوک : آش داش به همین خیال باش
ا.ت : هستم ... کوک نخری مهریم رو میزارم اجرا
کوک : مهریت حتی یک ، پنجم داراییم هم نمیشه پس راحت باش ( نیشخند )
ا.ت : اذیت نکنننننننن
کوک : باشه بابا میخرم ولی به یه شرط
ا.ت : هرچی باشه قبوله
ویو ا.ت : با این حرفم کوک ماشین رو زد کنار ک سمتم چزخید و گفت ....
به عشق شما 🫂
# پارت ۲۱
ویو کوک : با این حرفش لبخندی زدم و گونش رو کشیدم .... بعد اینکه بانو افتخار دادن و دست از خرید برداشتن رفتیم سمت حساب دار تا وسایل رو حساب کنه کیسه هارو برداشتم و کلید رو دادم به ا.ت که سریع بره و در ماشین رو باز کنه ... کیسه هارو گذاشتم صندلی عقب که ا.ت با شتاب رفت و صندلی عقب نشست همینجوری نگاش میکردم که و گفت ....
ا.ت : چرا اینجوری نگا میکنی برو دیگه
کوک : بیا جلو
ا.ت : نوچ نمیشه خوراکیام تنها میمونن
کوک : من تنها نمیمونم ؟
ا.ت : نه تو با ماشینت حال کن
کوک : بیا جلو
ا.ت : نمیام زورگو
کوک : ا.تتتت
ا.ت : ها چیه ؟ بزار یکم اینارو کوفت کنمممممم بعدا
کوک : هوفففف امان از لجبازیای خاتون که بگیره ول نمیکنه
ا.ت : ( پقی زد زیر خنده ) وای کوک ... خاتون ؟ من خاتونم ؟ ای خداااا ... مگه تو زمان خاتون بودی که لجبازیش رو ببینی ؟
کوک : آره ... خب خاتون تویی منم میبینم
ا.ت : باشه بابا باشه حالاتو بزار من خوراکیام رو بخورم بعدا میام جلک بشینم قشنگ از زیباییم حال کنی
کوک : من که خوشگل ترم
ا.ت : آره ولی من خوشگل تر ترم
کوک : تسلیم
ا.ت : آفرین حالا گمشو گازشو بگیر عجقم
کوک : گمشم ؟ گمشو بیا خودت برون
ا.ت : اِاِاِاِاِاِاِاِاِ کوک باشه بابا ... شاهزاده جانم بی زحمت این سواری را به حرکت بیار که آشوب دلم آرام گردد
کوک : ( خنده ) وای ا.ت اینجور حرف زدن اصلا بهت نمیاد ولی چشم
ا.ت : سپاس بر عشق بی پایانم ( یه بوس پروازی میفرسته )
کوک : از دست تو
ویو ا.ت : کوک ماشین رو به حرکت در آورد و گازشو داد منم که واسه خوراکیام کمین کرده بودم سمتشون حمله ور شدم و شروع کردم به خوردن و چی بگم عجب حالی میداد ... کوک هم که هر دیقه یه نگاهی بهم مینداخت و یواشکی ریز ریز میخندید که نیشگونش گرفتم و با داهن پر پاستیل در کیوت ترین حالت گفتم ...
ا.ت : چرا میخندی ؟
کوک : هیچی ( خنده )
ا.ت : دیوونهای ؟ به هیچی اینجور میخندن ؟
کوک : ا.ت قیافت شبیه اون خرگوشایی که به زور یچی رو کردن تو دهنشون که دهنی بشه و مثلا کس دیگهای نخوره شده ( خنده 😂 ) ( نویسنده : این قیافه میشه قیافهی رفیق گشنم که وقتی نمیخواد از خوراکیاش بخورم و همرو دهنی میکنه هستش 😂 )
ا.ت : خدا ازت نگذره اینجوری میگی بهت خوراکی بدم ؟ امکان نداره
کوک : نخیرم بخور شما من خودم میرم یه عالمه شیرموز بخورم
ا.ت : برا منم بگیر
کوک : شما از شیرکاکائو هات دادی ؟
ا.ت : نه نمیخوامم بدم ولی واسه منم بخر
کوک : آش داش به همین خیال باش
ا.ت : هستم ... کوک نخری مهریم رو میزارم اجرا
کوک : مهریت حتی یک ، پنجم داراییم هم نمیشه پس راحت باش ( نیشخند )
ا.ت : اذیت نکنننننننن
کوک : باشه بابا میخرم ولی به یه شرط
ا.ت : هرچی باشه قبوله
ویو ا.ت : با این حرفم کوک ماشین رو زد کنار ک سمتم چزخید و گفت ....
به عشق شما 🫂
- ۵.۶k
- ۱۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط