(ازدواج اجباری) پارت 5
(ازدواج اجباری) پارت 5
و شب اول اینقدر باهم دعوا کردی که یه سیلی زد به صورتم من هم با گریه به اتاقم رفتم زنگ زدم به جنی و جنی گفت که صبح بیا پیشم گفتمش باشه صبح شد و یه ساعتی پیش جنی بودم وباهاش درد و دل کردم و برگشتم به قصر دیدم جونگ کوک منتظره و بعد منو برد تو اتاقش (منحرف نشید😂) و هی میزد به شکمم و صورتم که چرا بدون اجازه او رفتم بیرون گفتمش اخه چرا باید از تو اجازه بگیرم و بیشتر منو زد و گوشیش زنگ خورد دوستش بود
[از زبان جونگ کوک]
داشتم ا.ت رو میزدم که گوشیم زنگ خورد و دیدم تا جیمین جواب دادم و گفت که میخواد بیاد منو ببینه
[از زبان ا.ت]
وای راحت شدم کاشکی زودتر زنگ میزد و جونگ کوک گفت به من که جلوی جیمین مثل یه زن خوب رفتار کنم مگر اینکه شب سختی در انتظار داری (منحرف شید) و منم قبول کردم
جیمین اومد و یه قسمت از صورتمو دید که کبود شده ازم پرسید چرا. اینجوری شده منم با ترس حواسم نبود گفتم کار جونگ کوک بوده
و شب اول اینقدر باهم دعوا کردی که یه سیلی زد به صورتم من هم با گریه به اتاقم رفتم زنگ زدم به جنی و جنی گفت که صبح بیا پیشم گفتمش باشه صبح شد و یه ساعتی پیش جنی بودم وباهاش درد و دل کردم و برگشتم به قصر دیدم جونگ کوک منتظره و بعد منو برد تو اتاقش (منحرف نشید😂) و هی میزد به شکمم و صورتم که چرا بدون اجازه او رفتم بیرون گفتمش اخه چرا باید از تو اجازه بگیرم و بیشتر منو زد و گوشیش زنگ خورد دوستش بود
[از زبان جونگ کوک]
داشتم ا.ت رو میزدم که گوشیم زنگ خورد و دیدم تا جیمین جواب دادم و گفت که میخواد بیاد منو ببینه
[از زبان ا.ت]
وای راحت شدم کاشکی زودتر زنگ میزد و جونگ کوک گفت به من که جلوی جیمین مثل یه زن خوب رفتار کنم مگر اینکه شب سختی در انتظار داری (منحرف شید) و منم قبول کردم
جیمین اومد و یه قسمت از صورتمو دید که کبود شده ازم پرسید چرا. اینجوری شده منم با ترس حواسم نبود گفتم کار جونگ کوک بوده
۱۰.۳k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.