Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت 57
+یکیتون بره بخره بقیتونم برید خونه هاتون
•چجوری باهاتون ارتباط برقرار کنیم؟
+شمارمو مینویسم.....
یادت اومد که گوشیت تو ماشین جیسونگ جا مونده
+چیز ینی شماها شمارتونو بنویسید.....
فهمیدی که بدون گوشی نمیشه زنگ زد
+اصلا یه مکان برا خودتون انتخاب کنین همونجا تو یه ساعت خاصی میام میبینمتون
¤یه جایی داریم،مال گنگمونه
+خوبه آدرسشو رو کاغذ بنویس بده بهم
¤آخه کاغذ نداریم
+برو برام مسکن بگیر بعد رو فیش خریدت برام بنویس آدرسشو
¤چشم
+بقیتونم برید خونه هاتون دیر وقته
بعد چند ثانیه همشون محو شدن و توم یگوشه نشستی و منتظر مسکن بودی،کم کم سرت شروع کرد به تیر کشیدن
+لعنتی....هنوز مسکن ندارم
بلند شدی یکم راه رفتی ولی داشتی کنترل پاهاتو از دست میدادی
+به این زودی دوازده شد؟
به دیوار لم دادی و سعی کردی تفساتو کنترل کنی،لباستو از رو زمین برداشتی و پوشیدیش تا یوقت خودتو زخم و زیلی نکنی
+بدنم....ههههه.....
صدات داشت کم کم تبدیل به غرش میشد که صدای قدمای یکیرو شنیدی،سرتو چرخوندی سمت صدا ولی نمیتونستی خوب ببینی
+اومدی؟....(سرفه)
¤اوردم
بزور بلند شدی و مسکنو ازش گرفتی،سعی کردی بازش کنی ولی دستات داشت غیر قابل کنترل میشد
+برام....بازش...ک...کن
میدونستی که اونم متوجه تغییر صدات شده
¤ح...حالتون خوبه؟
یعقشو سفت میگیری و سرتو پایین نگه میداری تا قیافتو نبینه
+فقط بازش کن....کاری که....گفتمو بکن
اونم سریع مسکنو باز میکنه و میده دستت
+من نمیتونم.....تو باید بهم بزنی
¤ولی....کجا باید بزنم
میخواستی حرف بزنی ولی دیگه زبونت فلج شده بود و فقط صدای غرش بیرون میومد
+زود....با...
یکهو سوزشی روی گردنت احساس میکنی و بعد تاریک شدن چشمات بیهوش میشی
اروم چشماتو باز میکنی و وقتی به خودت میای میفهمی یکی بغلت کرده و داره میدوه،به قیافش که نگاه کردی فهمیدی همون بچه ای که بهت مسکن رو زده اس،فهمیدی ترسیده
+صبر...کن
وایمیسته و به صورتت نگاه میکنه
¤بهوش اومدین؟ واقعا معذرت میخوام من اصلا نمیدونم چیکار کردم،دارم میبرمتون بیمارستان لطفا تکون نخورین
+نیازی نیست،من خوبم....بعدا بهت توضیح میدم
از رو دستاش میای پایین و لباساتو صاف میکنی
¤نه خوب نیستین...یادتون نمیاد چه اتفاقی افتاد؟
+چرا...یادمه...ولی این عادیه،برا همین گفتم مسکن بخر برام
پسره یکم مکث میکنه
¤جایی برای خواب دارین؟
یکم فکر میکنی و میبینی هر جا بری نا امنی،حتی خونه اینگوک،چون اگه بری اونجا امکان اینکه جیسونگ بیاد زیاد میشه
+نه...ولی مشکلی نیست یکاریش میکنم
¤پس....خواهش میکنم بزارید بهتون لباس و جای خواب بدم
اروم میخندی و دستتو میزاری رو شونش
+نیازی نیست،الانم دیر وقته بهتره برگردی خونت پدر و مادرت نگرانت میشن
¤من پدر و مادر ندارم.....
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت 57
+یکیتون بره بخره بقیتونم برید خونه هاتون
•چجوری باهاتون ارتباط برقرار کنیم؟
+شمارمو مینویسم.....
یادت اومد که گوشیت تو ماشین جیسونگ جا مونده
+چیز ینی شماها شمارتونو بنویسید.....
فهمیدی که بدون گوشی نمیشه زنگ زد
+اصلا یه مکان برا خودتون انتخاب کنین همونجا تو یه ساعت خاصی میام میبینمتون
¤یه جایی داریم،مال گنگمونه
+خوبه آدرسشو رو کاغذ بنویس بده بهم
¤آخه کاغذ نداریم
+برو برام مسکن بگیر بعد رو فیش خریدت برام بنویس آدرسشو
¤چشم
+بقیتونم برید خونه هاتون دیر وقته
بعد چند ثانیه همشون محو شدن و توم یگوشه نشستی و منتظر مسکن بودی،کم کم سرت شروع کرد به تیر کشیدن
+لعنتی....هنوز مسکن ندارم
بلند شدی یکم راه رفتی ولی داشتی کنترل پاهاتو از دست میدادی
+به این زودی دوازده شد؟
به دیوار لم دادی و سعی کردی تفساتو کنترل کنی،لباستو از رو زمین برداشتی و پوشیدیش تا یوقت خودتو زخم و زیلی نکنی
+بدنم....ههههه.....
صدات داشت کم کم تبدیل به غرش میشد که صدای قدمای یکیرو شنیدی،سرتو چرخوندی سمت صدا ولی نمیتونستی خوب ببینی
+اومدی؟....(سرفه)
¤اوردم
بزور بلند شدی و مسکنو ازش گرفتی،سعی کردی بازش کنی ولی دستات داشت غیر قابل کنترل میشد
+برام....بازش...ک...کن
میدونستی که اونم متوجه تغییر صدات شده
¤ح...حالتون خوبه؟
یعقشو سفت میگیری و سرتو پایین نگه میداری تا قیافتو نبینه
+فقط بازش کن....کاری که....گفتمو بکن
اونم سریع مسکنو باز میکنه و میده دستت
+من نمیتونم.....تو باید بهم بزنی
¤ولی....کجا باید بزنم
میخواستی حرف بزنی ولی دیگه زبونت فلج شده بود و فقط صدای غرش بیرون میومد
+زود....با...
یکهو سوزشی روی گردنت احساس میکنی و بعد تاریک شدن چشمات بیهوش میشی
اروم چشماتو باز میکنی و وقتی به خودت میای میفهمی یکی بغلت کرده و داره میدوه،به قیافش که نگاه کردی فهمیدی همون بچه ای که بهت مسکن رو زده اس،فهمیدی ترسیده
+صبر...کن
وایمیسته و به صورتت نگاه میکنه
¤بهوش اومدین؟ واقعا معذرت میخوام من اصلا نمیدونم چیکار کردم،دارم میبرمتون بیمارستان لطفا تکون نخورین
+نیازی نیست،من خوبم....بعدا بهت توضیح میدم
از رو دستاش میای پایین و لباساتو صاف میکنی
¤نه خوب نیستین...یادتون نمیاد چه اتفاقی افتاد؟
+چرا...یادمه...ولی این عادیه،برا همین گفتم مسکن بخر برام
پسره یکم مکث میکنه
¤جایی برای خواب دارین؟
یکم فکر میکنی و میبینی هر جا بری نا امنی،حتی خونه اینگوک،چون اگه بری اونجا امکان اینکه جیسونگ بیاد زیاد میشه
+نه...ولی مشکلی نیست یکاریش میکنم
¤پس....خواهش میکنم بزارید بهتون لباس و جای خواب بدم
اروم میخندی و دستتو میزاری رو شونش
+نیازی نیست،الانم دیر وقته بهتره برگردی خونت پدر و مادرت نگرانت میشن
¤من پدر و مادر ندارم.....
🍃🗿
۷.۸k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.