Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت 56
٪اینجوری نمیشه،باید دسته جمعی حمله کنیم
خندت محو میشه
+نا مردی نیست؟ شماها حداقل هشت نفرین...چند نفر به یه نفر؟
٪تو چند سال از ما بزرگ تری
+اره ولی شماها هیکلتون از من گنده تره،ضمنا شماها مگه قصدتون این نیست که گنگ بزنین؟ گنگ زدن آداب داره،مطمئنم میدونین که ادابش چیان
٪میدونیم لازم نکرده تو یاد آوری کنی
+پس یکی یکی حمله کنین،بدون استفاده از سلاح چه گرم چه سرد،وگرنه خودتون آسیب میبینین من چیزیم نمیشه
٪اگه دسته جمعی حمله کنیم تو له میشی و ما سالم میمونیم،نظرت چیه؟
و همشون میخندن
+من به خاطر خودتون میگم،اگه دسته جمعی حمله کنین کنترلمو از دست میدم و جاهایی میزنم که نباید بزنم پس....
قبل اینکه حرفتو کامل کنی همشون هجوم آوردن سمتت
+احمقا
گاردتو حفظ میکنی و بدون اینکه چیزی بفهمی به طور خودکار شروع میکنی به زدن و بعد چند دقیقه دور و برت کامل خالی میشه،دست از زدن بر میداری و نفس نفس میزنی
+هوه....حالتون خوبه؟
به همشون نگاه میکنی که تو خودشون جمع شدن،حس میکنی یچیزی از دماغت داره میریزه،دست میزنی بهش و میفهمی خونه
+لعنتی،از خون بدم میاد
میشینی رو زمین و با آستین یکی از اون احمقا خونتو پاک میکنی،به قیافش نگاه میکنی و سرتو به چپ و راست تکون میدی
+نچ نچ نچ....شماها برای گنگ بودن خیلی ضعیفین
یهو نگاهت به ساعتش میفته و چشات گرد میشه
+ساعتت درست کار میکنه؟
&اره....برش دار.....مال خودت.....ف...فقط دست از سرمون بردار
+چه کصشری داری میگی من ساعتتو میخوام چیکار،ساعت 11:30....الانه که به فاک اعلا برم
یه نفر دیگه از رو زمین بلند میشه و لنگون لنگون میاد سمتت،نگاهش میکنی
+بهتره تکون نخوری شاید جاییت شکسته باشه
یهو دیدی جلوت تعظیم کرد
□خواهش میکنم ما رو تعلیم بدید
چند ثانیه تو همون حالت میمونی و بعد بلند میشی
+ها؟
□من متوجه شدم که با این وضع خراب گروهمون نمیتونیم یه گنگ درست حسابی بزنیم،لطفا تعلیممون بدید
+نمیشه
سرشو میاره بالا
□چرا؟
+چون من به اندازه کافی بدبختی دارم،الانم باید برم چون نیم ساعت بیشتر وقت ندارم تا یه خاکی تو سرم بریزم
پشتتو میکنی بهش و راه میفتی که یه صدایی باعث شد وایسی
&*=□•○¤☆لطفا تعلیممون بدید
پشت سرتو نگاه میکنی و میبینی همشون تعظیم کردن،دلت براشون میسوزه ولی واقعا کاری نمیتونستی براشون بکنی چون خودت الان تو بد مخمصه ای افتاده بودی
+در موردش فکر میکنم،ولی یه شرط داره
=هر چی که باشه قبوله
+هیچکدومتون نباید از ساعت 11:45 به بعد بیاد که منو ببینه،فهمیدین؟
&*=□•○¤☆چشم
از اینکه تو این موقعیت گه تونستی چند نفرو پیدا کنی که برات سر و دست میشکونن حس قدرت بهت میداد
+خب الان برید برام یه مسکن بخرید
=ه...هممون؟
+یکیتون بره بخره بقیتونم..
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت 56
٪اینجوری نمیشه،باید دسته جمعی حمله کنیم
خندت محو میشه
+نا مردی نیست؟ شماها حداقل هشت نفرین...چند نفر به یه نفر؟
٪تو چند سال از ما بزرگ تری
+اره ولی شماها هیکلتون از من گنده تره،ضمنا شماها مگه قصدتون این نیست که گنگ بزنین؟ گنگ زدن آداب داره،مطمئنم میدونین که ادابش چیان
٪میدونیم لازم نکرده تو یاد آوری کنی
+پس یکی یکی حمله کنین،بدون استفاده از سلاح چه گرم چه سرد،وگرنه خودتون آسیب میبینین من چیزیم نمیشه
٪اگه دسته جمعی حمله کنیم تو له میشی و ما سالم میمونیم،نظرت چیه؟
و همشون میخندن
+من به خاطر خودتون میگم،اگه دسته جمعی حمله کنین کنترلمو از دست میدم و جاهایی میزنم که نباید بزنم پس....
قبل اینکه حرفتو کامل کنی همشون هجوم آوردن سمتت
+احمقا
گاردتو حفظ میکنی و بدون اینکه چیزی بفهمی به طور خودکار شروع میکنی به زدن و بعد چند دقیقه دور و برت کامل خالی میشه،دست از زدن بر میداری و نفس نفس میزنی
+هوه....حالتون خوبه؟
به همشون نگاه میکنی که تو خودشون جمع شدن،حس میکنی یچیزی از دماغت داره میریزه،دست میزنی بهش و میفهمی خونه
+لعنتی،از خون بدم میاد
میشینی رو زمین و با آستین یکی از اون احمقا خونتو پاک میکنی،به قیافش نگاه میکنی و سرتو به چپ و راست تکون میدی
+نچ نچ نچ....شماها برای گنگ بودن خیلی ضعیفین
یهو نگاهت به ساعتش میفته و چشات گرد میشه
+ساعتت درست کار میکنه؟
&اره....برش دار.....مال خودت.....ف...فقط دست از سرمون بردار
+چه کصشری داری میگی من ساعتتو میخوام چیکار،ساعت 11:30....الانه که به فاک اعلا برم
یه نفر دیگه از رو زمین بلند میشه و لنگون لنگون میاد سمتت،نگاهش میکنی
+بهتره تکون نخوری شاید جاییت شکسته باشه
یهو دیدی جلوت تعظیم کرد
□خواهش میکنم ما رو تعلیم بدید
چند ثانیه تو همون حالت میمونی و بعد بلند میشی
+ها؟
□من متوجه شدم که با این وضع خراب گروهمون نمیتونیم یه گنگ درست حسابی بزنیم،لطفا تعلیممون بدید
+نمیشه
سرشو میاره بالا
□چرا؟
+چون من به اندازه کافی بدبختی دارم،الانم باید برم چون نیم ساعت بیشتر وقت ندارم تا یه خاکی تو سرم بریزم
پشتتو میکنی بهش و راه میفتی که یه صدایی باعث شد وایسی
&*=□•○¤☆لطفا تعلیممون بدید
پشت سرتو نگاه میکنی و میبینی همشون تعظیم کردن،دلت براشون میسوزه ولی واقعا کاری نمیتونستی براشون بکنی چون خودت الان تو بد مخمصه ای افتاده بودی
+در موردش فکر میکنم،ولی یه شرط داره
=هر چی که باشه قبوله
+هیچکدومتون نباید از ساعت 11:45 به بعد بیاد که منو ببینه،فهمیدین؟
&*=□•○¤☆چشم
از اینکه تو این موقعیت گه تونستی چند نفرو پیدا کنی که برات سر و دست میشکونن حس قدرت بهت میداد
+خب الان برید برام یه مسکن بخرید
=ه...هممون؟
+یکیتون بره بخره بقیتونم..
🍃🗿
۷.۳k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.