فیک جونگکوک
#عشق_جونگکوک
#𝒑𝒂𝒓𝒕_22
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓
#آنا
پلاستیکا رو گذاشتیم صندوق عقب و درشو بستیم.
آبمیومو درشو باز کردم و هم اومدم ازش بخورم ریختش رو لباسم.
آنا :ای خدا
درشو سری بستم و گذاشتم توی کیفم و دستی به لباسم کشیدم
آنا :اینم شانسه که من دارم
جونگکوک :نگو که میخوای با اینا سوار ماشینم بشی
تیز سرمو آوردم بالا و با عصبانیت گفتم..
آنا :کی خواست سوار این ماشینت بشه
کولمو از روی صندوق عقب برداشتم و انداختم پشتم و رومو ازش گرفتمو به سمت خونه راه افتادم که صداش میومد که صدام میکرد...
فکر کرده کیه اینجوری باهام حرف میزنه
#چهل_دقیقه_بعد
دستمو رو زنگ گذاشتم که صداش بلند شد.
منتظر موندم که جوابمو بدن... بطرف ماشین جونگکوک برگشتم. انقد که برق میزد میشد خودمو توش با بهترین کیفیت ببینم.
نزدیک شدم و از حرص لگد به لاستیک ماشین زدم که پام درد گرفت.
به روی خودم نیاوردم...
جونگکوک :تموم شد؟
تیز برگشتم که دیدم دم در ایستاده و به در تکیه داد و زل زده بهم.
خودمو جموجور کردم و رومو ازش گرفتم از کنارش رد شدم و وارد خونه شدم. از حیاط گذشتم و در خونه باز کردم که مثل همیشه صدای دعوای جینو جیمین تو خونه بود...
جیمین :یااا من دیگه نمیدونم باید برای من زن بگیری
جین :مرتیکه من خودم 30 سالمه زن ندارم بعد برای تو زن پیدا کنم
کولمو گذاشتم روی زمین و رفتم روی مبل بین جین و جیمین نشستم و دستامو روی پاهاشون گذاشتم...
آنا :آقایون بحث سر زن گرفتنه
یونگی که رو به روم نشسته بود پاشو روی اون یکی پاش انداخت...
یونگی :ببینم چرا با جونگکوک برنگشتی؟
نگاهی به جونگکوک انداختم که کنار تهیونگ روی دسته مبل نشسته بود و دست به سینه و با سردی تمام زل زده بود بهم...
آنا :با یکی از دوستام قرار داشتم
نامجون :تا جایی که یادمه تو از رفیق بازی خوشت نمیومد
آنا :حالا میاد
هوسوک :خب شد اومدی آنا... اینا سرمونو خوردن
جیمین با نارضایتی گفت...
جیمین :یاااااا به من چه من زن میخوام
با خنده بطرف جیمین برگشتم و گفتم...
آنا :خودم زنت میشم خوبه؟
قهقه ای زد و گفت...
جیمین :چه بهتر
جین از روی مبل بلند شد و به شوخی لگد آرومی به پای جیمین زد...
جین :بشین تا خواهرمو دو دستی بهت بدم
تهیونگ :باهات موافقم جین... آنا زن منه
از روی مبل بلند شدم و رفتم وسط، حال ایستادم...
آنا :بحثو تموم کنید الان ساعت 8 من گشنمه
#𝒑𝒂𝒓𝒕_22
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
★ #𝑴𝒐𝒅𝒊𝒓
#آنا
پلاستیکا رو گذاشتیم صندوق عقب و درشو بستیم.
آبمیومو درشو باز کردم و هم اومدم ازش بخورم ریختش رو لباسم.
آنا :ای خدا
درشو سری بستم و گذاشتم توی کیفم و دستی به لباسم کشیدم
آنا :اینم شانسه که من دارم
جونگکوک :نگو که میخوای با اینا سوار ماشینم بشی
تیز سرمو آوردم بالا و با عصبانیت گفتم..
آنا :کی خواست سوار این ماشینت بشه
کولمو از روی صندوق عقب برداشتم و انداختم پشتم و رومو ازش گرفتمو به سمت خونه راه افتادم که صداش میومد که صدام میکرد...
فکر کرده کیه اینجوری باهام حرف میزنه
#چهل_دقیقه_بعد
دستمو رو زنگ گذاشتم که صداش بلند شد.
منتظر موندم که جوابمو بدن... بطرف ماشین جونگکوک برگشتم. انقد که برق میزد میشد خودمو توش با بهترین کیفیت ببینم.
نزدیک شدم و از حرص لگد به لاستیک ماشین زدم که پام درد گرفت.
به روی خودم نیاوردم...
جونگکوک :تموم شد؟
تیز برگشتم که دیدم دم در ایستاده و به در تکیه داد و زل زده بهم.
خودمو جموجور کردم و رومو ازش گرفتم از کنارش رد شدم و وارد خونه شدم. از حیاط گذشتم و در خونه باز کردم که مثل همیشه صدای دعوای جینو جیمین تو خونه بود...
جیمین :یااا من دیگه نمیدونم باید برای من زن بگیری
جین :مرتیکه من خودم 30 سالمه زن ندارم بعد برای تو زن پیدا کنم
کولمو گذاشتم روی زمین و رفتم روی مبل بین جین و جیمین نشستم و دستامو روی پاهاشون گذاشتم...
آنا :آقایون بحث سر زن گرفتنه
یونگی که رو به روم نشسته بود پاشو روی اون یکی پاش انداخت...
یونگی :ببینم چرا با جونگکوک برنگشتی؟
نگاهی به جونگکوک انداختم که کنار تهیونگ روی دسته مبل نشسته بود و دست به سینه و با سردی تمام زل زده بود بهم...
آنا :با یکی از دوستام قرار داشتم
نامجون :تا جایی که یادمه تو از رفیق بازی خوشت نمیومد
آنا :حالا میاد
هوسوک :خب شد اومدی آنا... اینا سرمونو خوردن
جیمین با نارضایتی گفت...
جیمین :یاااااا به من چه من زن میخوام
با خنده بطرف جیمین برگشتم و گفتم...
آنا :خودم زنت میشم خوبه؟
قهقه ای زد و گفت...
جیمین :چه بهتر
جین از روی مبل بلند شد و به شوخی لگد آرومی به پای جیمین زد...
جین :بشین تا خواهرمو دو دستی بهت بدم
تهیونگ :باهات موافقم جین... آنا زن منه
از روی مبل بلند شدم و رفتم وسط، حال ایستادم...
آنا :بحثو تموم کنید الان ساعت 8 من گشنمه
۳۱.۹k
۲۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.