رمان دورترین نزدیک
#پارت_۱۱۲
ولی ملیسایی که یادشم نمی اومداونو باذوق منتظرش بود!
موقع برگشتنشم من نرفتم!
نمیدونم من برای همه عجیب بودم!
قیافه م به مادری که میدونم لیاقت این کلمه رم نداره شبیه بود! اخلاقمم به نوعی کپیه پدرم!اماا بقول پدربزرگم ورژن جدید عمومم! خودسرو بی مسئولیت!
من عشق هنربودم! باورت میشه!؟
موسیقی! البته اونم بخاطرزن عمو! خیلی قشنگ ویولن میزد!
اولش بزورو اصرارسعی کردن منوبفرستن خارج از کشورواسه درس!
باسوگندم همینکارو کردن
+دخترعموی بزرگم! خواهرمیلاد پزشکی قبول شد پدربزرگم ارادت خاصی بهش داشت! شبیه مادربزرگم که فوت شده بود! گویا به منم ارادت خاصی داشت که بایدمیرفتم!منم بایددرسمواونجامیخوندم!
دروغ چراهمه چی دراختیارمون بود!
لوس بارنیومدیم ولی کم نذاشتن برامون امابه شرطی که روحرفشون حرف نیاری!
اما من این زندگیو نمیخاستم!
ببین ترانه کل زندگیت نتونی کاری ک دلت میخادو بکنی سخته! من یکی نتونستم بخاطر همین ی شب جلوی همه پدربزرگم هرچی از دهنشون دراومد بهم گفتن! منم ادمی نبودم بمونم جایی که ... هووف خلاصه اون شبوبیخیال!
کارتای بانکی! ماشینی که برای تولدم بود هرچیزی که برای من بودو همون شب بهشون دادم حتی گوشیمو!
من هرچیزی که مال اونابودو گذاشتم!
فقط به امیداینکه یروزی بهشون بفهمونم معنی حرفی که بهم زده شد!
بهشون بفهمونم من بدون اسمو رسم وپول اون تونستم یه زندگی براخودم بسازم ک چیزی کم نداشته باشه!
_اماتوترفتی سمت چیزی که میخواستی!
+ الان کارمو دوسدارم! درسته ازخیلی چیزازدم یروزی بعنوان مهندسی که شرکتش پاجاپای اوناگذاشته جلوشون درمیام!اونروزتقریباده سال شد!
_ماهورارزششوداشت؟ده سالواینجوری گذروندی تمام زندگیتوگذاشتی که بهشون بفهمونی کی هستی...
+گاهی وقتا ارزششوداره!
چیزیو بخام باید بشه
_ ایول به این قاطعیت، خب چطور جلوتونگرفتن گذاشتن بری!
+جلوی تورو گرفتن؟!
_اون فرق داشت، هدفشون رفتن من بود!
+خب! گفتن هرغلطی دلت میخاد بکن منم ده ساله هرغلطی دلم خواسته کردم
یجوری متعجب نگاش کردم خندید
خندم گرف منم
_از الان به بعد هرغل.. اهم کاری دلت خواس بکن!
+من همیشه هرکاری دلم خواسته انجام دادم
_مطمئنی؟!
+شاید!
_نیستی!
دیگه چیزی نگفت و تا اخر راهو سکوت کرد...
* * * *
خب اینم چیزی که ماهور خواسته بود این اگه به من نمره نده جدوآبادشو میارم جلو چشش پسره گاومیش منوجبور میکنه برم دانشگاه خو باهوش همینجاخونه بت میدادم دیگ! اینم واسه ما تیریپ میاد.
بدو رفتم توسالن دانشگاع یکی از دخترای مسخره کلاس حواسش نبود محکم خوردبهم مث چی هجوم آوردطرفم واقن میخاس بزنه که صدای سامان مانعش شد
سامی: خانوم بهتره عصبانیتتون از استادسپهری وسرخودش خالی کنید!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عشق #عاشقانه #خاصترین #دخترونه #love
ولی ملیسایی که یادشم نمی اومداونو باذوق منتظرش بود!
موقع برگشتنشم من نرفتم!
نمیدونم من برای همه عجیب بودم!
قیافه م به مادری که میدونم لیاقت این کلمه رم نداره شبیه بود! اخلاقمم به نوعی کپیه پدرم!اماا بقول پدربزرگم ورژن جدید عمومم! خودسرو بی مسئولیت!
من عشق هنربودم! باورت میشه!؟
موسیقی! البته اونم بخاطرزن عمو! خیلی قشنگ ویولن میزد!
اولش بزورو اصرارسعی کردن منوبفرستن خارج از کشورواسه درس!
باسوگندم همینکارو کردن
+دخترعموی بزرگم! خواهرمیلاد پزشکی قبول شد پدربزرگم ارادت خاصی بهش داشت! شبیه مادربزرگم که فوت شده بود! گویا به منم ارادت خاصی داشت که بایدمیرفتم!منم بایددرسمواونجامیخوندم!
دروغ چراهمه چی دراختیارمون بود!
لوس بارنیومدیم ولی کم نذاشتن برامون امابه شرطی که روحرفشون حرف نیاری!
اما من این زندگیو نمیخاستم!
ببین ترانه کل زندگیت نتونی کاری ک دلت میخادو بکنی سخته! من یکی نتونستم بخاطر همین ی شب جلوی همه پدربزرگم هرچی از دهنشون دراومد بهم گفتن! منم ادمی نبودم بمونم جایی که ... هووف خلاصه اون شبوبیخیال!
کارتای بانکی! ماشینی که برای تولدم بود هرچیزی که برای من بودو همون شب بهشون دادم حتی گوشیمو!
من هرچیزی که مال اونابودو گذاشتم!
فقط به امیداینکه یروزی بهشون بفهمونم معنی حرفی که بهم زده شد!
بهشون بفهمونم من بدون اسمو رسم وپول اون تونستم یه زندگی براخودم بسازم ک چیزی کم نداشته باشه!
_اماتوترفتی سمت چیزی که میخواستی!
+ الان کارمو دوسدارم! درسته ازخیلی چیزازدم یروزی بعنوان مهندسی که شرکتش پاجاپای اوناگذاشته جلوشون درمیام!اونروزتقریباده سال شد!
_ماهورارزششوداشت؟ده سالواینجوری گذروندی تمام زندگیتوگذاشتی که بهشون بفهمونی کی هستی...
+گاهی وقتا ارزششوداره!
چیزیو بخام باید بشه
_ ایول به این قاطعیت، خب چطور جلوتونگرفتن گذاشتن بری!
+جلوی تورو گرفتن؟!
_اون فرق داشت، هدفشون رفتن من بود!
+خب! گفتن هرغلطی دلت میخاد بکن منم ده ساله هرغلطی دلم خواسته کردم
یجوری متعجب نگاش کردم خندید
خندم گرف منم
_از الان به بعد هرغل.. اهم کاری دلت خواس بکن!
+من همیشه هرکاری دلم خواسته انجام دادم
_مطمئنی؟!
+شاید!
_نیستی!
دیگه چیزی نگفت و تا اخر راهو سکوت کرد...
* * * *
خب اینم چیزی که ماهور خواسته بود این اگه به من نمره نده جدوآبادشو میارم جلو چشش پسره گاومیش منوجبور میکنه برم دانشگاه خو باهوش همینجاخونه بت میدادم دیگ! اینم واسه ما تیریپ میاد.
بدو رفتم توسالن دانشگاع یکی از دخترای مسخره کلاس حواسش نبود محکم خوردبهم مث چی هجوم آوردطرفم واقن میخاس بزنه که صدای سامان مانعش شد
سامی: خانوم بهتره عصبانیتتون از استادسپهری وسرخودش خالی کنید!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عشق #عاشقانه #خاصترین #دخترونه #love
۶.۸k
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.