پارت ۴۳
پارت ۴۳
#جویی
من: خواهر کوچولو خودم.. چی شدی !! بمیرم برات حتما خیلی درد داره.. اونی رو ببخش که بهت اونقدری سر نزدم ...
جولهی: اونییی!! دلم برات تنگ شده بود .. 😭😭
بغلم کرد و توی بغلم گریه میکرد... گریه افتادم .. چیکار کنم خیلی بهت سخت گذشته بدون من !! موهاشو نوازش میکردم و ازش جدا شدم و اشکاشو پاک کردم
من: بسه جولهی !! به خودت فشار نیار همه زندگیم!! ...
جولهی: اونییی!! ن..نمیخوام پیش پدر باشم میخوام از اون خونه برم !! اون ه..همش منو ناراحت میکنه !!
من: میدونستم !! چرا مشروب خوردی؟؟ دختره دیوونه !! میدونی اگه بلایی سرت میومد من بدون تو چه طور زندگی میکردم !! شاید باورت نشه ولی سال های غربت توی پاریس رو فقط با یاد تو مادرمون تونستم بگذرونم !! ... حال هم دوست داری بری پاریس زندگی کنی !!؟؟
جولهی: پ..پاریس ؟؟ اخه من فرانسوی بلد نیستم !!
من: نگران نباش یکی رو میزارم که کاملا در اختیارت باشه .. یا میخوایی بری آمریکا؟ .. انگلیسیت خوبه تو ! البته هر جا خواستی بری فقط به اونی بگو خودم برات اقامت میگیرم و همه کار واست میکنم .. میدونی اونی خیلی خر پوله!!
جولهی: یااا اونییی!! ممنونم ازت ولی دلم میخواد پیش خودت باشم!!
من: جولهی !! ببین منم خیلی دوست داشتم پیش خودم باشی ولی نمیتونم چون خطر از طرف بردار هامون رو نمیتونم ندید بگیرم .. من هر ماه میام بهت سر میزنم!! کارم که اینجا تموم شه میام پیشت و برای همیشه باهم زندگی میکنیم !!
جولهی: خب پس چاره ای نیست باید همون آمریکا برم !! فقط خونه بزرگ میخواما!!
من: نگران نباش برات بهترین خونه رو توی امن ترین جای نیویورک میگیرم !! حالا هم استراحت کن !!
نشستم کنارش تا خوابش برد .. اومدم بیرون و پدر رو توی راهرو دیدم ..
من: پدر میخوام باهاتون چند کلمه صحبت کنم پس به اینا بگو برن
رفتن و منم شروع کردم به حرف زدن !
من: جولهی دلش نمیخواد با تو زندگی کنه ! میخوام بیارمش پیش خودم !! خودم قیمش میشم .. پس بهتره که همه حواستون رو روی زندگی جدیدتون بدون دختراتون بزارین!!
پدر: جویی !! ت..تو چه طور میتونی !!
من: همون طور که تو تونستی منم میتونم !! 🥺 مادرمون رو یه هفته ای فراموش کردی و با زن جدیدت خیلی رابطه خوبی داری ! ناراحتی نباید داشته باشی !! .. برای من و جولهی مادرمون حکم جواهر داشت... تا موقعی که حتی پول غذا و لباس تنمون نداشتیم اون همه جوره حمایتت میکرد ..و.. ولی تو اینطوری جوابش رو دادی !!🥺💔
پدر: من مجبور بودم میفهمی !!
من: نه !! تو همه چیو باهم میخواستی !! راحت طلب بودی و هیچ تلاشی نکردی !! تو حتی نمیدونی من چه طور زندگی میکردم توی اون شهر غریب!!
ادامه پارت بعدی
#لایک_کامنت_یادتون_نره
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#جویی
من: خواهر کوچولو خودم.. چی شدی !! بمیرم برات حتما خیلی درد داره.. اونی رو ببخش که بهت اونقدری سر نزدم ...
جولهی: اونییی!! دلم برات تنگ شده بود .. 😭😭
بغلم کرد و توی بغلم گریه میکرد... گریه افتادم .. چیکار کنم خیلی بهت سخت گذشته بدون من !! موهاشو نوازش میکردم و ازش جدا شدم و اشکاشو پاک کردم
من: بسه جولهی !! به خودت فشار نیار همه زندگیم!! ...
جولهی: اونییی!! ن..نمیخوام پیش پدر باشم میخوام از اون خونه برم !! اون ه..همش منو ناراحت میکنه !!
من: میدونستم !! چرا مشروب خوردی؟؟ دختره دیوونه !! میدونی اگه بلایی سرت میومد من بدون تو چه طور زندگی میکردم !! شاید باورت نشه ولی سال های غربت توی پاریس رو فقط با یاد تو مادرمون تونستم بگذرونم !! ... حال هم دوست داری بری پاریس زندگی کنی !!؟؟
جولهی: پ..پاریس ؟؟ اخه من فرانسوی بلد نیستم !!
من: نگران نباش یکی رو میزارم که کاملا در اختیارت باشه .. یا میخوایی بری آمریکا؟ .. انگلیسیت خوبه تو ! البته هر جا خواستی بری فقط به اونی بگو خودم برات اقامت میگیرم و همه کار واست میکنم .. میدونی اونی خیلی خر پوله!!
جولهی: یااا اونییی!! ممنونم ازت ولی دلم میخواد پیش خودت باشم!!
من: جولهی !! ببین منم خیلی دوست داشتم پیش خودم باشی ولی نمیتونم چون خطر از طرف بردار هامون رو نمیتونم ندید بگیرم .. من هر ماه میام بهت سر میزنم!! کارم که اینجا تموم شه میام پیشت و برای همیشه باهم زندگی میکنیم !!
جولهی: خب پس چاره ای نیست باید همون آمریکا برم !! فقط خونه بزرگ میخواما!!
من: نگران نباش برات بهترین خونه رو توی امن ترین جای نیویورک میگیرم !! حالا هم استراحت کن !!
نشستم کنارش تا خوابش برد .. اومدم بیرون و پدر رو توی راهرو دیدم ..
من: پدر میخوام باهاتون چند کلمه صحبت کنم پس به اینا بگو برن
رفتن و منم شروع کردم به حرف زدن !
من: جولهی دلش نمیخواد با تو زندگی کنه ! میخوام بیارمش پیش خودم !! خودم قیمش میشم .. پس بهتره که همه حواستون رو روی زندگی جدیدتون بدون دختراتون بزارین!!
پدر: جویی !! ت..تو چه طور میتونی !!
من: همون طور که تو تونستی منم میتونم !! 🥺 مادرمون رو یه هفته ای فراموش کردی و با زن جدیدت خیلی رابطه خوبی داری ! ناراحتی نباید داشته باشی !! .. برای من و جولهی مادرمون حکم جواهر داشت... تا موقعی که حتی پول غذا و لباس تنمون نداشتیم اون همه جوره حمایتت میکرد ..و.. ولی تو اینطوری جوابش رو دادی !!🥺💔
پدر: من مجبور بودم میفهمی !!
من: نه !! تو همه چیو باهم میخواستی !! راحت طلب بودی و هیچ تلاشی نکردی !! تو حتی نمیدونی من چه طور زندگی میکردم توی اون شهر غریب!!
ادامه پارت بعدی
#لایک_کامنت_یادتون_نره
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
۲۲.۴k
۰۱ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.