P:7
P:7
کوک: پوففف پسره پفیوز
ات: چی
کوک: هیچی، راسی فردا میریم ی جایی
ات: کجا؟
کوک: خونه اقا شجاع
ات: مسخره من اینجا میخوابم دیدم اومد منو گذاشت رو کولش
ات: یا چیکار میکنی ولم کننننن با مشت میزدم تو کمرش ولی اون عین خیالشم نبود
منو گذاشت رو تخت و خودشم اومد پیشم دراز کشید و بغلم کرد
ات: یا ولم کننن
کوک:.....
ات: خفه شدممم
کوک:....
ات: کری؟
کوک:....
دیدم جواب نمیده بیخیال شدم و چشمام کم کم گرم شدن و خوابیدم
ویو ب صبح:
ات: از خواب بیدار شدم دیدم کوک مثل ی خرگوش خوابیده بود ی پاهاشو روی پاهام گذاشته بود و دستشو دور شکمم گذاشته بود و اون یکی دستش زیر سرم بود منم خوابیدم
ویو ب عصر: با نوازش موهام از خواب بیدار شدم دیدم کوک داشت موهامو نوازش میکرد
کوک: پا شو لباستو بپوش میخوایم بریم ی جایی
ات: هوففف پا شدم رفتم توی دوش ۹ مینی گرفتم و دراومدم موهامو خشک کرد و شونه کردم و شلوار جین و ی هودی مشکی پوشیدم و رفتیم پایین سوار وون شدیم
ات: راسی تو اسمت چیع
کوک: جئون جونگ کوکم ۲۵ سالمه
ات: هوم رسیدیم ب بار
ات: این ک بار بود
کوک: خو ارع
ات:ی جوری میگفتی میخوایم بریم ی جایین حالا انگار کجا میخوایم بریم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل بوی سیگار و الکل داشتم خفه میشدم کوک دستمو گرفته بود رفتیم نزدیک تز ک دیدم ا..اون تهیونگ بود خواسم برم ک کوگ دستمو گرفت
کوک: کجا کوچولو
ات: ول کننن هولش دادم و سریع رفتم بغل تهیونگ
ات: تهیونگ دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ: قربونت برم منم دلم برات تنگ شده ازش جدا شدم و لب*امو بوسید
کوک: اههه بس کنید این چندش بازی یارو منم اینجام هااا
تهیونگ: ب درک
کوک: خب رفتیم نشستیم من وسطشون بود
کوک: هرکی بُرد ات برای اون میشه
تهیونگ: هه ب همین خیال باش داشتن پاسور بازی میکردن و هر ورقو با استرس مینداختن منم همینجوری نگاهشون میکردم خدا خدا میکردم ک تهیونگ برند بشع
ات: تهیونگ تو میتونی عزیزم
تهیونگ: هوففف باشه
کوک: (چشم غره)
ات: با اخرین ورق جیغی کشیدم: وایییی تهیونگ برنده شدیییی تهیونگ رو بغل کردم
کوک: چیییی نه نمیشه ی دور دیگ
تهیونگ: نشد دیگ ات مال من شد
کوک: هوفففف خدا لعنتت کنه(داد)
تهیونگ: پوزخند*
کوک: برای دوتامون میشه
ات: چیییی
تهیونگ: برو بابا
کوک: نمیرم ات برای هردوتامون باشه چون من هم دوصش دارم و هم تو پس برای دوتامون باشه
تهیونگ:....
لایک:۱۰
کوک: پوففف پسره پفیوز
ات: چی
کوک: هیچی، راسی فردا میریم ی جایی
ات: کجا؟
کوک: خونه اقا شجاع
ات: مسخره من اینجا میخوابم دیدم اومد منو گذاشت رو کولش
ات: یا چیکار میکنی ولم کننننن با مشت میزدم تو کمرش ولی اون عین خیالشم نبود
منو گذاشت رو تخت و خودشم اومد پیشم دراز کشید و بغلم کرد
ات: یا ولم کننن
کوک:.....
ات: خفه شدممم
کوک:....
ات: کری؟
کوک:....
دیدم جواب نمیده بیخیال شدم و چشمام کم کم گرم شدن و خوابیدم
ویو ب صبح:
ات: از خواب بیدار شدم دیدم کوک مثل ی خرگوش خوابیده بود ی پاهاشو روی پاهام گذاشته بود و دستشو دور شکمم گذاشته بود و اون یکی دستش زیر سرم بود منم خوابیدم
ویو ب عصر: با نوازش موهام از خواب بیدار شدم دیدم کوک داشت موهامو نوازش میکرد
کوک: پا شو لباستو بپوش میخوایم بریم ی جایی
ات: هوففف پا شدم رفتم توی دوش ۹ مینی گرفتم و دراومدم موهامو خشک کرد و شونه کردم و شلوار جین و ی هودی مشکی پوشیدم و رفتیم پایین سوار وون شدیم
ات: راسی تو اسمت چیع
کوک: جئون جونگ کوکم ۲۵ سالمه
ات: هوم رسیدیم ب بار
ات: این ک بار بود
کوک: خو ارع
ات:ی جوری میگفتی میخوایم بریم ی جایین حالا انگار کجا میخوایم بریم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل بوی سیگار و الکل داشتم خفه میشدم کوک دستمو گرفته بود رفتیم نزدیک تز ک دیدم ا..اون تهیونگ بود خواسم برم ک کوگ دستمو گرفت
کوک: کجا کوچولو
ات: ول کننن هولش دادم و سریع رفتم بغل تهیونگ
ات: تهیونگ دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ: قربونت برم منم دلم برات تنگ شده ازش جدا شدم و لب*امو بوسید
کوک: اههه بس کنید این چندش بازی یارو منم اینجام هااا
تهیونگ: ب درک
کوک: خب رفتیم نشستیم من وسطشون بود
کوک: هرکی بُرد ات برای اون میشه
تهیونگ: هه ب همین خیال باش داشتن پاسور بازی میکردن و هر ورقو با استرس مینداختن منم همینجوری نگاهشون میکردم خدا خدا میکردم ک تهیونگ برند بشع
ات: تهیونگ تو میتونی عزیزم
تهیونگ: هوففف باشه
کوک: (چشم غره)
ات: با اخرین ورق جیغی کشیدم: وایییی تهیونگ برنده شدیییی تهیونگ رو بغل کردم
کوک: چیییی نه نمیشه ی دور دیگ
تهیونگ: نشد دیگ ات مال من شد
کوک: هوفففف خدا لعنتت کنه(داد)
تهیونگ: پوزخند*
کوک: برای دوتامون میشه
ات: چیییی
تهیونگ: برو بابا
کوک: نمیرم ات برای هردوتامون باشه چون من هم دوصش دارم و هم تو پس برای دوتامون باشه
تهیونگ:....
لایک:۱۰
۷۱.۲k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.