ازدواج زوری : پارت هشتم
ازدواج زوری : پارت هشتم
این پارت اسماته جنبه نداری نخون 🔞
با این حرفش یکم اروم تر شدم اما بازم ناراحت شدم رسیدیم خونه
-لمیون
×بله
-بیا خریدارو ازم بگیر
×چشم اومدم
خیلی خسته بودم و رفتم طبقه ی بالا لباسمو عوض کردم (صفحه ی بعد) و نشستم روی تخت شکمم دردم دوباره شروع شد که یهو آقای جئون اومد توی اتاق
-نام را چیشده حالت خوبه (با حالت نگران)
شکمم درد میکنه فکر کنم اثر کارای توعه
-هنوز زوده ولی یچیزیو باید بهت بگم
اخخ چیشده بگو
-راستش من بچه نمیخوام
واقعا؟
-اره
اخ چه بهتر منم حوصله بچه داری ندار....وایسا ببینم ای بابا تو که منو....اینجوری که حامله میشم
-نگران نباش کاری میکنم دیگه حامله نشی
منظورشو فهمیدم (منظورش ع//////قیم بود 😂) ولی بازم خوشحال نشدم چون بلاخره بازم منو می////کرد یکم استراحت کردم و رفتم سراغ گوشیم یکم فیلم تو اینستا دیدم بعد خوابم برد) بلند شدم دیدم ساعت 9 رفتم پایین که آب بخورم بعد دیدم اقای جئون نیست
لمیون
×بله خانم
عزیزم میگم اقای جئون کجاست؟
×ایشون رفتن بیرون
اها باشه مرسی
رفتم یکم روی مبل نشستم و تلویزیون رو روشن کردم و فیلم دیدم که یهو آقای جئون اومد
-نام....را
فهمیدم مست کرده
ددی چیشده مست کردی؟
-بیا بری...م بالا کارت دارم
ترسیدم برم چون میترسیدم یه بلایی سرم بیاره ولی مجبور بودم برم دستمو محم گرفت و منو برد توی اتاق و درو قفل کرد
ددی چیکار میکنی واسه چی درو قفل کردی؟
یهو پرتم کرد رو تخت و خیمه زد روم
-ببینم تو منو دوست داری
اره چرا میپرسی
شروع کرد به بوسیدن لبام انقد منو بوسید که دیگه داشتم خفه میشدم اروم زدم رو شکمش که بره کنار هردومون نفس نفس میزدیم
ددی چیکار میکنی داشتم خفه میشدم شروع کرد به در اوردن لباسام
ددی امروز نه لطفا
-تو کار من دخالت نکن
ددی لطفا
-ساکت شو
شروع کرد به کر///دنم
اخخخخخ ددی چیکار میکنییییی اروم ترررررر آیییییی
شروع کرد به تل////مبه زدن
ددییییییییی آییییییییییییییی
حدود نیم ساعت فقط داشت منو می////کرد که بلاخره ازم جدا شد
ددی چیکار میکنی نزدیک بود از شدت درد بمیرم
-همینی که هست باید تحمل کنی
آی ددی چیکار کردی
-فکر کنم بازم دلت میخواد
+ نه نه ولم کن .......
این پارت اسماته جنبه نداری نخون 🔞
با این حرفش یکم اروم تر شدم اما بازم ناراحت شدم رسیدیم خونه
-لمیون
×بله
-بیا خریدارو ازم بگیر
×چشم اومدم
خیلی خسته بودم و رفتم طبقه ی بالا لباسمو عوض کردم (صفحه ی بعد) و نشستم روی تخت شکمم دردم دوباره شروع شد که یهو آقای جئون اومد توی اتاق
-نام را چیشده حالت خوبه (با حالت نگران)
شکمم درد میکنه فکر کنم اثر کارای توعه
-هنوز زوده ولی یچیزیو باید بهت بگم
اخخ چیشده بگو
-راستش من بچه نمیخوام
واقعا؟
-اره
اخ چه بهتر منم حوصله بچه داری ندار....وایسا ببینم ای بابا تو که منو....اینجوری که حامله میشم
-نگران نباش کاری میکنم دیگه حامله نشی
منظورشو فهمیدم (منظورش ع//////قیم بود 😂) ولی بازم خوشحال نشدم چون بلاخره بازم منو می////کرد یکم استراحت کردم و رفتم سراغ گوشیم یکم فیلم تو اینستا دیدم بعد خوابم برد) بلند شدم دیدم ساعت 9 رفتم پایین که آب بخورم بعد دیدم اقای جئون نیست
لمیون
×بله خانم
عزیزم میگم اقای جئون کجاست؟
×ایشون رفتن بیرون
اها باشه مرسی
رفتم یکم روی مبل نشستم و تلویزیون رو روشن کردم و فیلم دیدم که یهو آقای جئون اومد
-نام....را
فهمیدم مست کرده
ددی چیشده مست کردی؟
-بیا بری...م بالا کارت دارم
ترسیدم برم چون میترسیدم یه بلایی سرم بیاره ولی مجبور بودم برم دستمو محم گرفت و منو برد توی اتاق و درو قفل کرد
ددی چیکار میکنی واسه چی درو قفل کردی؟
یهو پرتم کرد رو تخت و خیمه زد روم
-ببینم تو منو دوست داری
اره چرا میپرسی
شروع کرد به بوسیدن لبام انقد منو بوسید که دیگه داشتم خفه میشدم اروم زدم رو شکمش که بره کنار هردومون نفس نفس میزدیم
ددی چیکار میکنی داشتم خفه میشدم شروع کرد به در اوردن لباسام
ددی امروز نه لطفا
-تو کار من دخالت نکن
ددی لطفا
-ساکت شو
شروع کرد به کر///دنم
اخخخخخ ددی چیکار میکنییییی اروم ترررررر آیییییی
شروع کرد به تل////مبه زدن
ددییییییییی آییییییییییییییی
حدود نیم ساعت فقط داشت منو می////کرد که بلاخره ازم جدا شد
ددی چیکار میکنی نزدیک بود از شدت درد بمیرم
-همینی که هست باید تحمل کنی
آی ددی چیکار کردی
-فکر کنم بازم دلت میخواد
+ نه نه ولم کن .......
۱۴.۹k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.