ازدواج زوری : پارت دهم
ازدواج زوری : پارت دهم
فلش به 10 سال دیگه یعنی زمانی که من 26 سالم شد و آقای جئون 38
جونکوککککککککک
-بلههههه عزیزم چیشدهههههههه
بیا اینجااااااااا
-اومدمممممم
-چیشده عشقم ( با حالت نگران )
آییییی بچه داره لگد میزنهههههه بریم بیمارستانننننننن آییییییییی
-واقعاااااا باشه باشه باشه اروم اروم بیا بریم سوار ماشین بشیم
اییییی باشه آخخخخخ
داشتم اروم اروم میرفتم که سوار ماشین بشم سوار ماشین شدم و جونکوک ماشینو روشن کرد و سریع حرکت کرد
-رسیدیم عشقم بزار خودم از ماشین پیادت میکنم
باشه باشه
سریع اومد و درو برام باز کرد
-اروم بلند شو و دستمو بگیر
باشه عشقم
وقتی رسیدیم من رفتم اتاق عمل و جونکوک با استرس و ترس نشسته بود روی صندلی که هردومون سالم باشیم
2 ساعت بعد
÷آقای جئون
-بله بله چیشد هردو سالمن؟ (با حالت نگران و اظتراب)
÷اقای جئون لطفا خونسردیتونو حفظ کنید بله خوشبختانه هردو سالمن بچه تون واقعا خیلی خوشگله
-خانم دکتر واقعا ازتون ممنونم به نشانه ی احترام تعظیم کرد
÷خواهش میکنم این وظیفه ی منه
کی میتونم ببینمشون ؟
÷5 دقیقه ی دیگه
-اها خیلی ممنون بعد 5 دقیقه جونکوک اومد توی اتاق و اومد کنارم نشست و دستمو گرفت گریه کرد
-خیلی خوشحالم که هردوتون سالمین خدایا شکرت
حس کردم یچیزی رو دستم داره میریزه وقتی بلند شدم دیدم جونکوک داره گریه میکنه
-یاااا عزیزم بلاخره بهوش اومدی
جونکوک بلاخره بابا شدی
-لبخند
•بفرمایید اینم دختر خوشگلتون
- خیلی ممنون لطفا بدینش به من
•بله ولی قبلش بزارید مادرش بهش شیر بده
-اها بله بله
•بفرمایید خانم نام را
خیلی ممنونم واقعا ازتون ممنونم
•این وظیفه ی ماست
لبخند
وایی نگاش کن چقد خوشگله شبیه باباش جذابه
-یاااا نام را
خندیدن
بنظرت اسمشو چی بزاریم؟
-عاممم نام بورا قشنگه؟
اره خیلی قشنگه
نام بورای مامان
فلش به 3 سال بعد
*ماما
بله دخترم
*میجه بلیم پالک ( بچس دیگه 😂😂)
معلومه که میشه
خب این داستان هم به پایان رسید و اونا به خوبی و خوشی باهم زندگی کردن ❤️✨
فلش به 10 سال دیگه یعنی زمانی که من 26 سالم شد و آقای جئون 38
جونکوککککککککک
-بلههههه عزیزم چیشدهههههههه
بیا اینجااااااااا
-اومدمممممم
-چیشده عشقم ( با حالت نگران )
آییییی بچه داره لگد میزنهههههه بریم بیمارستانننننننن آییییییییی
-واقعاااااا باشه باشه باشه اروم اروم بیا بریم سوار ماشین بشیم
اییییی باشه آخخخخخ
داشتم اروم اروم میرفتم که سوار ماشین بشم سوار ماشین شدم و جونکوک ماشینو روشن کرد و سریع حرکت کرد
-رسیدیم عشقم بزار خودم از ماشین پیادت میکنم
باشه باشه
سریع اومد و درو برام باز کرد
-اروم بلند شو و دستمو بگیر
باشه عشقم
وقتی رسیدیم من رفتم اتاق عمل و جونکوک با استرس و ترس نشسته بود روی صندلی که هردومون سالم باشیم
2 ساعت بعد
÷آقای جئون
-بله بله چیشد هردو سالمن؟ (با حالت نگران و اظتراب)
÷اقای جئون لطفا خونسردیتونو حفظ کنید بله خوشبختانه هردو سالمن بچه تون واقعا خیلی خوشگله
-خانم دکتر واقعا ازتون ممنونم به نشانه ی احترام تعظیم کرد
÷خواهش میکنم این وظیفه ی منه
کی میتونم ببینمشون ؟
÷5 دقیقه ی دیگه
-اها خیلی ممنون بعد 5 دقیقه جونکوک اومد توی اتاق و اومد کنارم نشست و دستمو گرفت گریه کرد
-خیلی خوشحالم که هردوتون سالمین خدایا شکرت
حس کردم یچیزی رو دستم داره میریزه وقتی بلند شدم دیدم جونکوک داره گریه میکنه
-یاااا عزیزم بلاخره بهوش اومدی
جونکوک بلاخره بابا شدی
-لبخند
•بفرمایید اینم دختر خوشگلتون
- خیلی ممنون لطفا بدینش به من
•بله ولی قبلش بزارید مادرش بهش شیر بده
-اها بله بله
•بفرمایید خانم نام را
خیلی ممنونم واقعا ازتون ممنونم
•این وظیفه ی ماست
لبخند
وایی نگاش کن چقد خوشگله شبیه باباش جذابه
-یاااا نام را
خندیدن
بنظرت اسمشو چی بزاریم؟
-عاممم نام بورا قشنگه؟
اره خیلی قشنگه
نام بورای مامان
فلش به 3 سال بعد
*ماما
بله دخترم
*میجه بلیم پالک ( بچس دیگه 😂😂)
معلومه که میشه
خب این داستان هم به پایان رسید و اونا به خوبی و خوشی باهم زندگی کردن ❤️✨
۱۰.۰k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.