بازی مرگ

(بازی مرگ )
پارت ۱۰۲


بلافاصله قدم برداشت به سمتش
سانگ بوم روبه آمورته کرد و گفت : حاضری یه نمایش رو ببینی
دیوید: چه نمایشی ؟
سانگ بوم با انگشت هایش شروع به شماره کردن کرد : سه .. دو .......... یک
لحظه ای صدای شلیک اسلحه همراه جیغ مهمانان در فضا پیچید جونگ کوک مانند عقب نشینی بر روی زمین نشست جی یون دخترش را در بغلش پنهان کرد همه چی بهم ریخت بازهم بازهم صدای شلیک گلوله آمد
همه می‌دویدند هیچی معلوم نمیشد جونگ کوک با صدای بلند داد : هری
قلبش مانند آبی بر روی زمین ریخت اگه اتفاقی برای عشق اش می افتاد چی دیگه زندگی برایش معنای نداشت با ترس بلند شد و با دویدن سمته هری رفت افراد زیادی آنجا جمع شده بودند جونگ کوک بدون هیچ گونه خونسردی مردم جلوش رو هول داد لحظه ای با دیدن جسم خونی هری روی زمین رنگش مثله گج سفید شد با قدم آهسته ای سمتش رفت و دقیقاً کنارش نشست به آرومی سرشو بلند کرد و در آغوش اش گرفت
هری با چشم های نیمه باز نگاهش کرد بی جون لبخندی زد و پر درد نجوا کرد : جون...
جونگ کوک بغضش گرفت کرکس به اون سنگدلی و بی‌رحمی حالش بغض کرده بود برای هم تعجب آور بود سانگ بوم با لذت به آن صحنه خیره شده بود جونگ کوک با بغض ولی عصبانیتی لب زد : نمیزارم چیزیت بشه
هری سخت و با درد گفت : جون .. دوستم .داری
جونگ کوک تند سر تکون داد و گفت : خیلی خیلی دوست دارم بیشتر از هرچیزی لطفاً چشم هاتو نبند
هری سخت تر لب زد : لبتابت.. کم کم چشم هایش بسته میشدن اما در. آخر به زور ادامه داد : نگاهش..کن..
کم کم چشم هایش بسته شدند گلوله دقیقا به پهلویش خورده بود جونگ کوک عصبی تر داد زد و هری را در آغوش اش گرفت : گفتم چشماتو نبند..
مین گیل که طرفه دیگه ای هری نشسته بود با دیدن آن صحنه غمگین اشک تو چشم هایش جمع شد سانگ بوم نزدیک شد و در عفاده گفت : تسلیت می.. اما با خدا داده شدنش توسط کی سوک حرفش قطع شد ناباورانه بهش نگاه کرد اما اون با داد گفت : جانگ مین آمبولانس خبر کن زود باش
یونگی پر عجله نجوا کرد : زخمش رو فشار بدین تا خون بیشتری رو از دست نده
جونگ کوک هم‌چنان بغلش کرده بود اصلا ولش نمی‌کرد فکر میکرد از دستش میده ترس از دست دادن عزیزش رو داشت
کی سوک کنارش نشست و دستمالی روی زخم پهلوی هری گذاشت روبه دوستش کرد و گفت : نگران نباش حالش خوب میشه
دیدگاه ها (۵)

[ بازی مرگ ]پارت ۱۰۳همه جلوی درب اتاق عمل منتظر بودند جونگ ک...

(بازی مرگ )پارت ۱۰۴ بریم پیشه رئیس پس هیون بین اونجا چیکار م...

[بازی مرگ ]پارت ۱۰۱نزدیکش شد و برش داشت لحظه ای همه چیز به ی...

[ بازی مرگ ] پارت 100( ⁉️ توصیه میشه قبل از خواندن این پارت ...

﴿ برده ﴾۷. part چه برسه که بهش نزدیک بشم ، اوفی کشید و کیف ...

رمان عشق و نفرت پارت ۱۲خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونگ کوک سان...

برده ﴾۴۶ part چشم هایش را باز کرد و چند دفعه ای پلک زد اما ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط