🖤͟ج͟ا͟د͟ه͟ ͟ا͟ب͟ر͟ی͟ش͟م͟💜͟
🖤͟ج͟ا͟د͟ه͟ ͟ا͟ب͟ر͟ی͟ش͟م͟💜͟
part:،⁴
۱.ت : صبح با دل دردی پا شدم کنار کوک بودم ترسبده نگاش کردم لباس تنم بود رفتم توش دسشویی فهمیدم پریود شدم سریع یه پد گذاشتم اومدم بیرون که کوک بلند شد نگام کرد
کوک : حالت خوبه
۱.ت : کوک ما دیشب باهم
کوک : نه اینم که میبینی تهیونگ مست بود داشتیم شوخی میکردیم کبود شد
۱.ت : یعنی من کاری نکردم
کوک : نه من حواسم بهت بود
۱.ت : اها ممنون من یه قرص مسکن میخام
کوک : ولی برای چی
۱.ت : اخه چیزه من
کوک : راحت باش
۱.ت : پ.پ.پریود شدم
کوک : خب اشکال نداره یه چیز طبیعیه
۱.ت : ممنون نشستم روی مبل برام اب گرم و یه قرص اورد خوردمشون که یکم بهتر شدم داشتم کارامو میکردم صدای داد و جیغ از عمارت اومد سریع به سمت عمارت رفتیم که پدر کوک داشت داد میزد سر کوک
پدر کوک : پسره دستو پا چلفتی تو حتا نمیتونی یوی مثل برادرت باشی تعسف میخورم صاحب همچین فرزندی شدم
۱.ت : به سمتش رفتم اروم زدم روی کتفش و با متانت صحبت کردم سلام اقای جعون فک نمیکنید بیشتر دارید کار خودتون سخت میکنید اینطوری که خودتون خراب میکنید
پدر کوک : به تو ربطی نداره
۱.ت : عصبی شدم دادی زدم د اخه بی شعور دلت میاد سر این بچه داد بزنی گناه داره والا من بابا مامان ندارم خدارم شکر میکنم ندارم اگ یکی مثل تو بودن من خد کشی میکردم از دستشون چرا انقد بیشعوری اخه گناه داره انقد سرکوفتش نزن
پدر کوک : عا یکم نفس بگیر دوست دخترشی انقد دوسش داری
سوگلی : ای خدا پدر مادرت بیا مرزه والا خوب دختری دارن
پدر کوک : الان من صدات کنم عروس گلم عجب عروس با دلو جرعتی
۱.ت : نه من خدمت کار کوک هستم
سوگلی : خدمت کار نه درواقع اومده که پیش کوک باشه
پدر کوک : خوب حالا که فهموندی بهم که دختر خوبی هستی میخام به انوان عروسم ازت بخام که عضو خانواده ما بشی
.....
part:،⁴
۱.ت : صبح با دل دردی پا شدم کنار کوک بودم ترسبده نگاش کردم لباس تنم بود رفتم توش دسشویی فهمیدم پریود شدم سریع یه پد گذاشتم اومدم بیرون که کوک بلند شد نگام کرد
کوک : حالت خوبه
۱.ت : کوک ما دیشب باهم
کوک : نه اینم که میبینی تهیونگ مست بود داشتیم شوخی میکردیم کبود شد
۱.ت : یعنی من کاری نکردم
کوک : نه من حواسم بهت بود
۱.ت : اها ممنون من یه قرص مسکن میخام
کوک : ولی برای چی
۱.ت : اخه چیزه من
کوک : راحت باش
۱.ت : پ.پ.پریود شدم
کوک : خب اشکال نداره یه چیز طبیعیه
۱.ت : ممنون نشستم روی مبل برام اب گرم و یه قرص اورد خوردمشون که یکم بهتر شدم داشتم کارامو میکردم صدای داد و جیغ از عمارت اومد سریع به سمت عمارت رفتیم که پدر کوک داشت داد میزد سر کوک
پدر کوک : پسره دستو پا چلفتی تو حتا نمیتونی یوی مثل برادرت باشی تعسف میخورم صاحب همچین فرزندی شدم
۱.ت : به سمتش رفتم اروم زدم روی کتفش و با متانت صحبت کردم سلام اقای جعون فک نمیکنید بیشتر دارید کار خودتون سخت میکنید اینطوری که خودتون خراب میکنید
پدر کوک : به تو ربطی نداره
۱.ت : عصبی شدم دادی زدم د اخه بی شعور دلت میاد سر این بچه داد بزنی گناه داره والا من بابا مامان ندارم خدارم شکر میکنم ندارم اگ یکی مثل تو بودن من خد کشی میکردم از دستشون چرا انقد بیشعوری اخه گناه داره انقد سرکوفتش نزن
پدر کوک : عا یکم نفس بگیر دوست دخترشی انقد دوسش داری
سوگلی : ای خدا پدر مادرت بیا مرزه والا خوب دختری دارن
پدر کوک : الان من صدات کنم عروس گلم عجب عروس با دلو جرعتی
۱.ت : نه من خدمت کار کوک هستم
سوگلی : خدمت کار نه درواقع اومده که پیش کوک باشه
پدر کوک : خوب حالا که فهموندی بهم که دختر خوبی هستی میخام به انوان عروسم ازت بخام که عضو خانواده ما بشی
.....
۲۳.۱k
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.