🖤͟ج͟ا͟د͟ه͟ ͟ا͟ب͟ر͟ی͟ش͟م͟💜͟
🖤͟ج͟ا͟د͟ه͟ ͟ا͟ب͟ر͟ی͟ش͟م͟💜͟
part:³
۱.ت : به سمت خونه اخر باغ رفتیم اتاقا شیشه ای بودن خونه بزرگی بود که توش یه خونه دیگه ای هم داشت دکراسیونش مشکی بود ولی قسمت من صورتی بود که یهو مبایام زنگ خورد جان بود
جان : دایوث اینا اومدن دارن تمام وسایلتو جم میکنن
۱.ت : خوب اره من ابنجا کار میکنم
جان : مواظب تودت هستی
۱.ت : اره زن عمو حالش خوبه
جان : اره خوبه خدافظ
۱.ت : گوشید قط کردم رفتم حمام لباسام در اوردم یه حموم کردم اومدم بیرون لباسام عوض کردم رفتم بیرون خونه نا مرتب بود ظرفارو شستم جارو زدم مبالارو هم با کف مخصوص تمیز کردم کوثنارو گذاشتم
تیوی رو روشن کردم
کوک : این خونهی منه
۱.ت : بیشتر شبیه گاو داری لود بچه تو ظرف مال یه هفته پیش .ذاشتی تو کابینت
کوک : 😂😂😂 خوب حالا شام سفارش بدم راستی دوستم سوجون تهیونگ و جیمین دارن میان اینجا
۱.ت : خوب چیزی ازم بر میاد
کوک : مبخایم مست کنیم نیا پاین
۱.ت : باشه رفتم بالا یه شروارک بالای زانو پوشیدم یه نیم تنه نگاهم به بیرون خیره بود که با صدای خنده بلندی به خودم اومدم
تهیونگ : یاااااا جیمین تو اگ بخای زن بکیری روزی چهارتا قرض زد بارداری میخوره
کوک : وای جرررررر
۱.ت : چقد بیشعور و منحرفن
ادمین : تو خودت درصدی از اونا کم نیستی
۱.ت : بهتره این بحثو فیسله بدیم در باز شد که بمبم با ارومی اومد پیشم دراض کش سرشو گذاشت رو دستم با مضلومیت نگام کرد چیه چرا اینچور نگا میکنی گرسنته رفتم پاین اروم رفتم تو اشپز خونه یکم غذای سگ برداشتم دوتا شیشه سوجو رفتم بالا همه شاتارو زده بودم کاملا مست بودم گرمم بود
کوک : پسرا رفتن خاستم به ۱.ت سر بزنم که صدای خندش اومد رفتم بالا دیدم با لپای قرمز لباس خاب دوتا بتری بزرگ سوجو خورده بود
۱.ت : نیگا کن چه فرشته خوشکلی چه نازهههههه هع چه تتو هاییی اخی بخند وای خدا من مردم چه هوری بهشتی فرستاده برام
کوک : میرعتم عقب اون میومد جلو جس بیدم به دیوار که با مستی نگام کرد لباش گذاشت روی گردنم مک میزد بدنم فلج شده بود گرمم بود بزور از خودم جداش کردم که بلندش کردم گذاشتمش روی تخت بلند شد نشست رو تخت نگام کرد
۱.ت : تو دوست دختر داری میشه باهاش کات کنی
کوک : نه ندارم خندم گرفته بود
۱.ت : هوم پس نداری میشه با من قرار بزاری
کوک : بلند خندیدم از کیوتیش بخاب فردا در موردش حرف میزنیم
۱.ت : میشه پیشم بخابی میترسم
کوک : نه
۱.ت : لطفا
کوک : باشه کنارش دراض کشیدن که خابید چشمام گرم شد خابم برد
......
part:³
۱.ت : به سمت خونه اخر باغ رفتیم اتاقا شیشه ای بودن خونه بزرگی بود که توش یه خونه دیگه ای هم داشت دکراسیونش مشکی بود ولی قسمت من صورتی بود که یهو مبایام زنگ خورد جان بود
جان : دایوث اینا اومدن دارن تمام وسایلتو جم میکنن
۱.ت : خوب اره من ابنجا کار میکنم
جان : مواظب تودت هستی
۱.ت : اره زن عمو حالش خوبه
جان : اره خوبه خدافظ
۱.ت : گوشید قط کردم رفتم حمام لباسام در اوردم یه حموم کردم اومدم بیرون لباسام عوض کردم رفتم بیرون خونه نا مرتب بود ظرفارو شستم جارو زدم مبالارو هم با کف مخصوص تمیز کردم کوثنارو گذاشتم
تیوی رو روشن کردم
کوک : این خونهی منه
۱.ت : بیشتر شبیه گاو داری لود بچه تو ظرف مال یه هفته پیش .ذاشتی تو کابینت
کوک : 😂😂😂 خوب حالا شام سفارش بدم راستی دوستم سوجون تهیونگ و جیمین دارن میان اینجا
۱.ت : خوب چیزی ازم بر میاد
کوک : مبخایم مست کنیم نیا پاین
۱.ت : باشه رفتم بالا یه شروارک بالای زانو پوشیدم یه نیم تنه نگاهم به بیرون خیره بود که با صدای خنده بلندی به خودم اومدم
تهیونگ : یاااااا جیمین تو اگ بخای زن بکیری روزی چهارتا قرض زد بارداری میخوره
کوک : وای جرررررر
۱.ت : چقد بیشعور و منحرفن
ادمین : تو خودت درصدی از اونا کم نیستی
۱.ت : بهتره این بحثو فیسله بدیم در باز شد که بمبم با ارومی اومد پیشم دراض کش سرشو گذاشت رو دستم با مضلومیت نگام کرد چیه چرا اینچور نگا میکنی گرسنته رفتم پاین اروم رفتم تو اشپز خونه یکم غذای سگ برداشتم دوتا شیشه سوجو رفتم بالا همه شاتارو زده بودم کاملا مست بودم گرمم بود
کوک : پسرا رفتن خاستم به ۱.ت سر بزنم که صدای خندش اومد رفتم بالا دیدم با لپای قرمز لباس خاب دوتا بتری بزرگ سوجو خورده بود
۱.ت : نیگا کن چه فرشته خوشکلی چه نازهههههه هع چه تتو هاییی اخی بخند وای خدا من مردم چه هوری بهشتی فرستاده برام
کوک : میرعتم عقب اون میومد جلو جس بیدم به دیوار که با مستی نگام کرد لباش گذاشت روی گردنم مک میزد بدنم فلج شده بود گرمم بود بزور از خودم جداش کردم که بلندش کردم گذاشتمش روی تخت بلند شد نشست رو تخت نگام کرد
۱.ت : تو دوست دختر داری میشه باهاش کات کنی
کوک : نه ندارم خندم گرفته بود
۱.ت : هوم پس نداری میشه با من قرار بزاری
کوک : بلند خندیدم از کیوتیش بخاب فردا در موردش حرف میزنیم
۱.ت : میشه پیشم بخابی میترسم
کوک : نه
۱.ت : لطفا
کوک : باشه کنارش دراض کشیدن که خابید چشمام گرم شد خابم برد
......
۲۱.۷k
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.