اشتباه کردیم

اشتباه کردیم
p: 11

(3ماه بعد)

♡بچه ها برا اردو میخایم بریم جنگل میاین؟
☆حوصله ام....
+(کفشو درمیاره و میگه) داشتی میگفتی
☆منم هستم
+منم هستم خب کیه
♡امروز
☆خورامی نخریدم
+راس میگه
♡گفتن چیزی جز گوشی و لباس نیارین بقیه اش با خودشونه

*ویو لیان*
بدو بدو رفتیم خونه گوشیه و چند دست لباس برداشتیم و رفتیم تو اوتوبوس و رفتیم سمت جنگل وقتی رسیدیم به گروه ها۳نفره تقیسم شدیم چادر ها رو درس کرپیم و رفتیم توشون وسایلمونو گذاشتیم و رفتیم بیرون که رسیدیم به همون موزه

+بچه ها.... بهتر نیست برگردیم
☆استرس نداشته باش الان روزه(داشت عقب عقب راه میرفت)
"اها داشتی میگفتی
♡اقا من گوه خوردم بیاین بریم
~تازه امدین
+خب تو جهنم باهمیم حال میده
_بازم اونجام
+خب بریم بهشت
☆عن منو مارکا فقط گناهاتو میدونیم اگر شیطانم بفهمه برگاش میرزه بعد میخای بری بهشت؟
♡راس میگه ما بزرو جهنمم رامون میدن
+لشکال نداره بازم ابش گرمه
_شما سه تا بیاین جهنم خودم میندازمتون تو اتیش
+چرا(اخم))

*ویو جونگکوک*
اون اخم کیوتو کرد دلم کیخاست خودم قاچاقی ببرمش بهشت دلم براش تنگ بود اون فقط17سالش بود با منی حدود 800سال عمر کردم خیلی فرق داشت به خودم امدم قیافه سردی گرفتم و گفتم

......