*ادامه پارت ۷*
*ادامه پارت ۷*
هان:پلیس مواد ها کجان
دا جونگ:من خبر ندارم اصلا نمیفهمم چی میگین
ات:خودت میدونی چی میگیم
هان:مواد هارو در کن بیاد
دا جونگ:واد؟ چیزی زدین؟
هان:*تا حد مرگ زدنش*
دا جونگ:گوه خورم اونجاست
ات:واضح بنال ببینم کجاست
دا جونگ :تو اون کمد
هان:اوکی ت هم ولش کن ات
*ات از موهاش گرفته بود*
ات:اوکی*ولش کرد و باهم رفتن*
اداره/:
ووک:واقعا کارتون عالی بود آفرین
هان:ما اینیم
*ات رفت بیرون*
هان:کارآگاه ات
ات:بله
هان:کجا میری؟
ات:هوا بخورم
هان:منم بیام؟
ات:میخوام تنها باشم
هان:پس میام
ات:ایششش*رفت باهاش*
هان:ی سوال
ات:بله
هان:تو چرا اینجوری
ات:چجور
هان:خیلی سردی آدم ازت میترسه
ات:هعیییی خب من چندین سال اینجور زندگی کردم
هان:میدونستی من برادر داشتم ؟
ات:واقعا*با لحن سرد کلا سرد حرف میزنه*
هان:اون از من کوچیکتر بود ی روز تو دانشگاه یکی از پنجره پرتش کرده بود زمین
ات:چ غم انگیز
هان:ولی دیدمش نمیدونستم گریه کنم یا برم قاتل رو پیدا کنم
ات:الان داری دنبال قاتل میگیردی؟
هان:نه قبلا میگشتم ولی الان نه
ات:چرا
هان:چون وقت تلف کنیه باید قوی باشیم الان که با خودم میگم من خیلی دیوونه بودم فقط داشتم به قاتل کمک میکردم
ات:چطور به قاتل کمک میکردی؟
هان:وقتی قاتل داره میبینه در به در پی قاتل میگردی بهت میخنده ات
ات:بله
هان:بنظرم دنبال قاتل نگرد چون فقط داری خودتو زجر میدی اون تو دنیای خودشه
ات:راس میگی اینم حرفیه
*همون رستورانه که مواد توش بود/:
مین:میگم مواد ها کجاست
دا جونگ:پلیسا بردن *با ترس*
مین:اگه میخوای نفروشید بگو
دا جونگ:بخدا پلیسا بردن
مین:بزنیدش*تا حد مرگ کتک زدن*
داجونگ:لطفا...لطف..از ..ج..جونم ...بگذر
مین:دیگه دیر شده فقط اینو بگو
داجونگ:ب..بله
مین:پلیسا چ جور بودن؟
دا جونگ:فق.ط.. اس..م یکی...ش رو دید...م ات ب...ود چو ....ات *اروم اروم*
مین:اوکی بکشیدش
داجونگ:چی؟ل..لطفا...از جونم ...بگذرید *اروم با ترس*
اداره/:
ات:راستی سونبه رعیس کجاست؟
هان:چاقو خورده تو بیمارستانه
ات:خب بریم پیشش
هان:فایده نداره بیهوشه
ووک:بچه ها من خیلی هوس سوجو و کیمچی کردم ش
جونگ:منم
هان:آه آه کی با سوجو کیمچی میخوره آخه
ات:بنظرم بریم
ووک:ببین نمونه همکار خوب به ات میگن دمت گرم
جونگ:بزن بریممممم*داد*
هان و ووک:بریم
*ات فقط دستش رو آورد بالا*
ی رستوران/:
همه:بسلامتیییییی
*ات میخواست بخوره که...
ووک:وایسا تو نباید بخوری
ات:چرا ؟
ووک:تو تازه عمل شدی
هان:راس میگه نخور
ات:بس جی بخورم
جونگ:امم من چایی آوردم تو چایی بخور
ات:اوکی
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بچه ها تا اینجا خوب بود یا گند زدم؟
هان:پلیس مواد ها کجان
دا جونگ:من خبر ندارم اصلا نمیفهمم چی میگین
ات:خودت میدونی چی میگیم
هان:مواد هارو در کن بیاد
دا جونگ:واد؟ چیزی زدین؟
هان:*تا حد مرگ زدنش*
دا جونگ:گوه خورم اونجاست
ات:واضح بنال ببینم کجاست
دا جونگ :تو اون کمد
هان:اوکی ت هم ولش کن ات
*ات از موهاش گرفته بود*
ات:اوکی*ولش کرد و باهم رفتن*
اداره/:
ووک:واقعا کارتون عالی بود آفرین
هان:ما اینیم
*ات رفت بیرون*
هان:کارآگاه ات
ات:بله
هان:کجا میری؟
ات:هوا بخورم
هان:منم بیام؟
ات:میخوام تنها باشم
هان:پس میام
ات:ایششش*رفت باهاش*
هان:ی سوال
ات:بله
هان:تو چرا اینجوری
ات:چجور
هان:خیلی سردی آدم ازت میترسه
ات:هعیییی خب من چندین سال اینجور زندگی کردم
هان:میدونستی من برادر داشتم ؟
ات:واقعا*با لحن سرد کلا سرد حرف میزنه*
هان:اون از من کوچیکتر بود ی روز تو دانشگاه یکی از پنجره پرتش کرده بود زمین
ات:چ غم انگیز
هان:ولی دیدمش نمیدونستم گریه کنم یا برم قاتل رو پیدا کنم
ات:الان داری دنبال قاتل میگیردی؟
هان:نه قبلا میگشتم ولی الان نه
ات:چرا
هان:چون وقت تلف کنیه باید قوی باشیم الان که با خودم میگم من خیلی دیوونه بودم فقط داشتم به قاتل کمک میکردم
ات:چطور به قاتل کمک میکردی؟
هان:وقتی قاتل داره میبینه در به در پی قاتل میگردی بهت میخنده ات
ات:بله
هان:بنظرم دنبال قاتل نگرد چون فقط داری خودتو زجر میدی اون تو دنیای خودشه
ات:راس میگی اینم حرفیه
*همون رستورانه که مواد توش بود/:
مین:میگم مواد ها کجاست
دا جونگ:پلیسا بردن *با ترس*
مین:اگه میخوای نفروشید بگو
دا جونگ:بخدا پلیسا بردن
مین:بزنیدش*تا حد مرگ کتک زدن*
داجونگ:لطفا...لطف..از ..ج..جونم ...بگذر
مین:دیگه دیر شده فقط اینو بگو
داجونگ:ب..بله
مین:پلیسا چ جور بودن؟
دا جونگ:فق.ط.. اس..م یکی...ش رو دید...م ات ب...ود چو ....ات *اروم اروم*
مین:اوکی بکشیدش
داجونگ:چی؟ل..لطفا...از جونم ...بگذرید *اروم با ترس*
اداره/:
ات:راستی سونبه رعیس کجاست؟
هان:چاقو خورده تو بیمارستانه
ات:خب بریم پیشش
هان:فایده نداره بیهوشه
ووک:بچه ها من خیلی هوس سوجو و کیمچی کردم ش
جونگ:منم
هان:آه آه کی با سوجو کیمچی میخوره آخه
ات:بنظرم بریم
ووک:ببین نمونه همکار خوب به ات میگن دمت گرم
جونگ:بزن بریممممم*داد*
هان و ووک:بریم
*ات فقط دستش رو آورد بالا*
ی رستوران/:
همه:بسلامتیییییی
*ات میخواست بخوره که...
ووک:وایسا تو نباید بخوری
ات:چرا ؟
ووک:تو تازه عمل شدی
هان:راس میگه نخور
ات:بس جی بخورم
جونگ:امم من چایی آوردم تو چایی بخور
ات:اوکی
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
بچه ها تا اینجا خوب بود یا گند زدم؟
۷.۱k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.