انتقام*پارت ۸*
انتقام*پارت ۸*
ات :اوکی
.....
ووک:راستی کارآگاه ات
ات:بله
ووک:تو چرا سردی
ات:باید عادت کنی من درست نمیشم
جونگ:چطوره بریم شهربازی
ووک:بچه ای ؟
ات:من تازه از عمل برگشتم
هان:نمیشه
جونگ:اههه
ات:ی وقت دیگه میریم
جونگ:اوکی🥲
ات:خب من برم شوگا منتظره
هان:راستی میشه منم بیام؟
ات:خونه؟
هان:آره میشه بیام؟
ات:اوکی بیا باهم بریم
خونه/:
شوگا:سلام
هان:سلام
شوگا:ات این اینجا چیکار میکنه ؟
ات:ی روز میمونه میره
شوگا:اوکی
شب/:
هان:امم من کجا بخوابم؟
شوگا:ات کجا بخوابه ؟
ات:ما ی اتاق داریم تختم بزرگه میتونم هر سه تامون اونجا بخوابیم
شوگا:کی وسط باشه؟
ات:من
شوگا:چرااا؟
ات:چون تو ی لگد هایی میزنه اگه یکیش رو به هان بزنی هان میمیره
شوگا:از صب کارآگاه یا سونبه هان بود الان شد هان؟
هان:تو محیط کار اینجور حرف میزنیم خو
شوگا:واو نمیدونستم
ات:من رفتم بخوابم
هان:منم میام
شوگا:چون نمیتونم تنها تون بزارم منم میام
رو تخت/:
هان:اتتتت
ات:چته
هان:یکم برو من افتادم زمین
ات:شوگا برو یکم اونور خو
شوگا:باش رفتم
هان:ی پتو دیگه ندارین به من پتو نمیرسه
شوگا:چرا هس جلوت *هان برمیداره*
ات:هان بهم نزدیک نشو
شوگا:اگه نزدیک بشی مردی ها هان
هان:اوکی اروم باشید
ات:شوگا تو هم پاتو جمع کن
شوگا:چ گیری دادی ها
صب/:
ات ویو:
صب پاشودم دیدم شوگا رو زمینه هانم لخت روبه روبه شوکه شدم و جیغ زدم
شوگا:چته ات
ات:هان !هان لخته
شوگا:عادیه خو ما پسرا وقتی میخوابیم لباسامون رو در میاریم
ات:الان چیکار کنم
شوگا:هیچ با پتو بپوشونه ش
ات:نمیتونم بهش دست بزنم
شوگا:عجب گیری کردیم ها بکش تموم کن
ات:اوکی
*هان بیدار نشد و ات پتو رو کشید روش و خوابید شوگا همچنان رو زمین بود*
چهار ساعت بعد/:
گوشی ات زنگ خورد*
مکالمه/:
ات:الو*کلا با صدای خوابالو حرف میزنه*
جونگ:سونبه کجایید؟
ات:عه تویی جونگ خونه ایم
جونگ :احیانا نمیاین سر کار؟
ات:وا*با صدای شوکه*یادم رفته بود
جونگ:سریع خودتون رو برسونید
ات:اوکی
ات :اوکی
.....
ووک:راستی کارآگاه ات
ات:بله
ووک:تو چرا سردی
ات:باید عادت کنی من درست نمیشم
جونگ:چطوره بریم شهربازی
ووک:بچه ای ؟
ات:من تازه از عمل برگشتم
هان:نمیشه
جونگ:اههه
ات:ی وقت دیگه میریم
جونگ:اوکی🥲
ات:خب من برم شوگا منتظره
هان:راستی میشه منم بیام؟
ات:خونه؟
هان:آره میشه بیام؟
ات:اوکی بیا باهم بریم
خونه/:
شوگا:سلام
هان:سلام
شوگا:ات این اینجا چیکار میکنه ؟
ات:ی روز میمونه میره
شوگا:اوکی
شب/:
هان:امم من کجا بخوابم؟
شوگا:ات کجا بخوابه ؟
ات:ما ی اتاق داریم تختم بزرگه میتونم هر سه تامون اونجا بخوابیم
شوگا:کی وسط باشه؟
ات:من
شوگا:چرااا؟
ات:چون تو ی لگد هایی میزنه اگه یکیش رو به هان بزنی هان میمیره
شوگا:از صب کارآگاه یا سونبه هان بود الان شد هان؟
هان:تو محیط کار اینجور حرف میزنیم خو
شوگا:واو نمیدونستم
ات:من رفتم بخوابم
هان:منم میام
شوگا:چون نمیتونم تنها تون بزارم منم میام
رو تخت/:
هان:اتتتت
ات:چته
هان:یکم برو من افتادم زمین
ات:شوگا برو یکم اونور خو
شوگا:باش رفتم
هان:ی پتو دیگه ندارین به من پتو نمیرسه
شوگا:چرا هس جلوت *هان برمیداره*
ات:هان بهم نزدیک نشو
شوگا:اگه نزدیک بشی مردی ها هان
هان:اوکی اروم باشید
ات:شوگا تو هم پاتو جمع کن
شوگا:چ گیری دادی ها
صب/:
ات ویو:
صب پاشودم دیدم شوگا رو زمینه هانم لخت روبه روبه شوکه شدم و جیغ زدم
شوگا:چته ات
ات:هان !هان لخته
شوگا:عادیه خو ما پسرا وقتی میخوابیم لباسامون رو در میاریم
ات:الان چیکار کنم
شوگا:هیچ با پتو بپوشونه ش
ات:نمیتونم بهش دست بزنم
شوگا:عجب گیری کردیم ها بکش تموم کن
ات:اوکی
*هان بیدار نشد و ات پتو رو کشید روش و خوابید شوگا همچنان رو زمین بود*
چهار ساعت بعد/:
گوشی ات زنگ خورد*
مکالمه/:
ات:الو*کلا با صدای خوابالو حرف میزنه*
جونگ:سونبه کجایید؟
ات:عه تویی جونگ خونه ایم
جونگ :احیانا نمیاین سر کار؟
ات:وا*با صدای شوکه*یادم رفته بود
جونگ:سریع خودتون رو برسونید
ات:اوکی
۶.۷k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.